نقد یا نق ! روشنفکر و شبه روشنفکر
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
ادوارد سعید، که کتابی با عنوان «روشنفکر کیست؟ روشنفکری چیست؟» نوشته است، وظیفه روشنفکر را «نقد نهادهای قدرت» میداند.
یک اصل مهم که در طول تاریخ و در عرض جغرافیا به اثبات رسیده است این است که قدرت بدون نقد فساد میآورد.
اخلاقیترین آدمها هم وقتی در بالای پلکان قدرت بنشینند، اگر بطور جدی با نظارت و نقد کنترل نشوند دچار خودشیفتگی میشوند و پس از این به باتلاق «ایدئوکراسی» یعنی «مذهب حافظ قدرت» فرومیغلتند و پس از آن هرچه بر دیگران مکروه و حرام است بر «سلطان» مباح میشود. به همین دلیل در جامعه، روشنفکر نقد میکند و نقد میکند تا نهادهای قدرت سالم بمانند.
نق زدن یا نقد کردن
یکی از ویژگیهایی که روشنفکر را از «روشنفکرنما» یا همان «شبه روشنفکر» جدا میکند، این است که شبه روشنفکر «نقد» نمیکند بلکه «نق میزند».
نقد کردن کار آسانی نیست. شما برای نقدکردن مدیریت یک سیستم، لازم است تاریخچه و گردش کار این سیستم را بدانید. آمار و ارقام مربوط به این سیستم را مرور کنید و با فرایند تجزیه و تحلیل اطلاعات آشنا باشید. پس نقدکردن تخصص و مهارت و صرف وقت و انرژی میخواهد.
اما شما میتوانید راجع به هرچیزی نق بزنید بدون اینکه کمترین وقتی صرف مطالعه و پژوهش آن کرده باشید.
«نقزدن» یک فرایند هیجانمدار است. یعنی ما با نقزدن آرامتر میشویم. خشم و غممان را با دیگران درمیان میگذاریم و دردِ دل میکنیم اما «نقدکردن» یک فرایند مسألهمدار است، ما هنگام نقد، خودمان را سبک نمیکنیم بلکه مساله را حلاجی و زیر و رو میکنیم.
«نقزدن» مخاطب تعریف شدهای ندارد، کافی است گوش مفت بیابی، آنوقت میتوانی شروع به نقزدن کنی ولی نقدکردن، مخاطب تعریفشدهای دارد. مخاطب روشنفکر پیش از همه، خود نهادهای قدرت هستند و سپس کارشناسان، گروههای ذینفع، رسانهها و سایر نقد کنندگان.
نقد کردن علاوه بر نیاز به دانش و مهارت و صرف وقت و انرژی، نیاز به شهامت و شجاعت دارد، شجاعت پرداخت هزینه.
شما میتوانید در هر مهمانی که مینشینید و هر تاکسی که سوار میشوید نق بزنید؛ کسی کاری به کار شما ندارد. ولی اگر نقد خود را برای نهادهای قدرت و رسانهها ارسال کنید باید آمادگی پرداخت هزینه را هم داشته باشید. بنابراین یکی دیگر از ویژگیهای روشنفکران که آنها را از شبهروشنفکران جدا میکند «شجاعت» است.
البته اینجا لازم است راجع به گروهی از روشنفکران توضیح دهم که کار سختتری درپیش میگیرند و آن آگاه سازی تودههای مردم است. کسی که قرار است تودههای مردم را آگاه کند از یکسو باید دارای دانش و مهارت نقد باشد و از سویی باید بتواند با زبان غیرتخصصی سخن بگوید.
این کار شبیه «بندبازی» است. اگر کمی تخصصیتر سخن بگوید مخاطبانش سخنش را نمیفهمند و اگر کمی عوامانهتر سخن بگوید به سرعت دچار «پوپولیسم» (عوامزدگی) میشود.
بسیاری از روشنفکران که به این قلمرو پا گذاشتند یا از این طرف یا از آن طرف فروافتادند؛ با این حال این قلمرو پرخطر را نباید خالی گذاشت چرا که با خالی گذاشتن این قلمرو، جا را برای «پوپولیستهای واقعی» باز میکنیم، کسانی که به جای نوشتن کلمه «مار» شکل مار را طراحی میکنند.
ویژگی مهم روشنفکران این است که تشکّل و شبکه سازی میکنند، روشنفکر اهل انزوا و در خود فرورفتن نیست. او از جامعه قهر نمیکند و ناامید نیز نمیشود چرا که از ابتدا هم توقع تغییرات دراماتیک نداشته است.
شبه روشنفکرها ناامید و سرخوردهاند. شاید برخی از آنها روشنفکرهایی بودهاند که توقع زیادی از مردم و جامعه داشته اند، آنها بهدنبال «اتوپیا» (مدینه فاضله) بودهاند و ناکام ماندهاند.
روشنفکر به حرکت دائمی و پلهپله اجتماع امیدوار است بنابراین تماسش را با جامعه حفظ میکند و تیم و تشکّل میسازد. منظورم از تشکّل، محفل نیست بلکه نهادهای مدنی است، نهادهای مدنی شناسنامه دار که بطور دائمی رشد میکنند و با جامعهی بیرون از خود ارتباط برقرار میکنند، اثر میگذارند و اثر میپذیرند.