مهارت های زندگی

امان از این کلمات!

دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک 

شايد يك‌سال قبل بود كه زوج جوانی برای «زوج‌درمانی» به‌من مراجعه كرده ‌بودند. طبق معمول چنين جلساتی، هر كدام ليستی از گلايه‌ها و نارضایتی‌ها را در ذهن‌شان داشتند كه يكی‌ يكی ذكر می‌كردند. يكي از اين موارد برايم خيلی جالب بود.

خانم جوان گفت: «چون عقايد مذهبی برايم خيلي مهم بود، قبل از ازدواج به همسرم گفتم من دوست دارم همسرم مذهبی باشد و او گفت من مذهبی‌ام؛ ولي بعد از ازدواج متوجه شدم كه او نماز نمی‌خواند!». می‌دانيد مرد جوان چه جوابي داد؟ با خونسردي پاسخ داد: «نماز‌خواندن ربطی به مذهبی‌بودن ندارد! من مذهبی‌ام اما نماز نمی‌خوانم!»

نكته‌ی جالب چنين ماجرايی اين است كه ما آدم‌ها حتي بر سر بديهی‌ترين كلمات هم توافق نداريم.

يك حكيم چينی سال‌ها پيش گفته است: 

«اگر روزی به امپراتوری برسم، دستور مي‌دهم يك فرهنگ لغت جامع بنويسند زيرا بيشتر مشكلات مردم از سوءتفاهم بر سر كلمات ناشی می‌شود!.»

بسياری از گرفتاری‌های ما آدم‌ها بر سر كلمات است! تعاريف ما از كلمات با‌هم متفاوت هستند. گاهی يك‌كلمه را به كار می‌بريم در حالي كه منظورهای متفاوتی داريم و گاهي كلمات متفاوتی را به‌كار می‌بريم در حالی كه يك‌چيز را مي‌خواهيم! دختر و پسر جواني قصد ازدواج دارند و در حال خريد عروسي و اجاره‌ی سالن و سفارش شام هستند. بزرگ‌ترها در مورد تك‌تك اين مسايل نظر می‌دهند. اگر از بزرگ‌ترها بپرسيم اسم اين كار چيست؟ می‌گويند: «راهنمايی»، «دلسوزی»، «محبت» ولي اگر از عروس و داماد بپرسيم، اين كار را «دخالت» می‌نامند.

ما كلمات را اختراع كرده‌ايم تا منظورمان را به يكديگر انتقال دهيم، اما گاهی كلمات توان حمل معنا را ندارند، اين‌جاست كه بايد در مورد آن‌ها توضيح بيش‌تری بدهيم. مثلا به جاي اين كه خانم به همسرش بگويد: «تو ديگر مرا دوست نداری!» مي‌تواند بگويد: «اوايل ازدواجمان مرا مريم‌ جان صدا مي‌زدی، چند وقتي است كه دلم براي جان گفتنت تنگ شده، وقتي می‌گويی جان دلم غش می‌رود، دوست دارم آن‌طوری صدايم كنی!»

حالا همسر مريم خانم دقيقا می‌داند چه چيزي كم است كه مريم احساس كمبود می‌كند؛ ديگر لازم نيست براي اثبات اینکه‌ «تو اشتباه می‌كنی، من تو را خيلي دوست دارم» به مباحثه بنشينند! و همسرمريم ‌خانم هم به جای اين‌كه بگويد: «خانه بايد نظم و ترتيب داشته‌ باشد!» می‌تواند بگويد: «مريم ‌جان! وقتي من ظرف‌شويی را پرازظرف كثيف می‌بينم بدنم مورمور می‌شود، «چندشم» می‌شود، مثل وقتي كه تو سوسك می‌بينی، من هم دچار چنين حالتی می‌شوم!»

طبيعی است كه مريم‌ خانمی كه آنقدر به شوهرش علاقمند است كه اینکه او با صفت «جان» صدايش بزند، برايش آنقدر مهم است، راضي نيست چنين احساس بدی در شوهرش ايجاد شود؛ اما اگر قرار باشد بر سر «نظم و ترتيب» وارد بحث شوند، اين بحث ساعت‌ها طول خواهد كشيد.

مردم گاهي زيادی از كلمات كار می‌كشند!

مثلا آدم‎های زيادي پيش من می‌آيند و می‌گويند «افسرده» شده‌اند. آن‌ها گمان می‌كنند كلمه‌ی «افسردگی» تمام وضعيت آن‌ها را به من انتقال می‌دهد؛ در حالی كه گاهی پشت كلمه‌ی افسردگی نوجوان مغرور و پرتوقعی را می‌بينم كه آن قدر امكانات دريافت كرده كه هيچ‌ چيز راضيش نمی‌كند و اين نارضايتی دايمی خود را «افسردگي» می‌داند.

گاهي در عمق كلمه‌ی افسردگی، جوانی را می‌بينم كه موهايش را به طرز عجيبی آرايش كرده و لباس‌های خاصي پوشيده به طوری كه توجه همه را به خود جلب می‌كند؛ او «ژست افسردگی» را هم هم‌چون لباس و سربند و خال‌كوبی‌اش برای جلب ‌توجه با خود حمل می‌كند و با لحنی فيلسوفانه راجع به پوچ بودن زندگی و بي‌ارزشی آن صحبت می‌كند، در حالی كه داشتن گوشی جديد تلفن همراه آنقدر برايش مهم است كه برسرگرفتن پول بيشتر براي خريد آن، ساعت‌ها با پدرش مشاجره داشته است!

حتي كساني را ديده‌ام كه «تنبلی» خود را افسردگی نام نهاده‌اند تا اهمال و بی‌مسؤوليتی‌شان را توجيه كنند.

يكی از كارهای يك روا‌نپزشك اين است كه كشف كند منظور مراجع از كلماتی مثل «افسردگي»، «اضطراب» و «وسواس» چيست.

شايد اگر روزی مجبور شويم سكوت كنيم، صادقانه‌تر با هم ارتباط برقرار كنيم!

 دروغ‎‌ گفتن با زبان بدن بسيار دشوار است. كسي كه دروغ می‌گويد نمی‌‌تواند در چشمانمان نگاه كند.

 كسي كه خجالت می‌كشد عرق می‌كند.

 خشم، چهره‌مان را برافروخته می‌كند و خستگی، چهره‌مان را در هم می‌برد.

 آنقدر در بازی با كلمات غرق شده‌ايم كه نگاه كردن به يكديگر را فراموش كرده‌ايم.

تصاويری كه می‌بينيم و صداهايی كه می‌شنويم واقعيت‌های ناب دنيا هستند. كلمات، تعبيرات دست‌ دوم و دستکاری‌ شده‌ای هستند كه جانشين واقعيت شده‌اند.

در افسانه‌های مصر باستان آمده است كه اسطوره‌ای به نام «توت» كلمه را كشف كرد و آن را به نزد «آمون» برد تا در مورد آن نظر دهد. آمون كه خردمندترين الهه‌ها بود، چند روزی تأمل كرد و سپس نظر خود را چنين اعلام كرد:

«كلمه» هم داروست و هم زهر. هم به فهم ما كمك می‌كند و هم مانع فهم ما می‌گردد. با دقت و احتياط بايد آن را به كار برد!

می‌گويند عصر ما، عصر اطلاعات است. می‌گويم عصر ما، عصر «زبان‌بازی» و «بازی با كلمات» نيز هست. امان از اين كلمه‌ها!

انتخاب و ویرایش:  دکتر نغمه فرازی

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا