مهارت های زندگی

چرا مردم به توصیه‌های ایمنی و سلامتی توجه نمی‌کنند؟

دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک

علل فردی و اجتماعی قانون گریزی- بخش دوم

 یکی از نتایج نظام تربیتی اشتباه آن است که کودکی که نتوانسته از حق آزادی و انتخاب خود برخوردار شود و توان تصمیم گیری داشته باشد، تبدیل به کودک عصیانگر یا کودک لجباز می‌شود و درواقع نظام تربیتی قادر نیست این کودک را در شرایط واجد امنیت و محبت، قانون‌پذیر کند بلکه محیط آنقدر ناامنی و تعارض و اضطراب و خشم در کودک ایجاد می‌کند که او تبدیل به کودک کودک سرکش شود و دربرابر هر قانونی «نه» می‌گوید.

از کلاس درس غیبت می کند و یا حاضر نیست درست و به موقع غذا بخورد. این کودک در بزرگسالی هم وقتی ببیند جایی ورود ممنوع است، درحالیکه می‌‌تواند برای عبور از کوچه بعدی برود، راه ممنوع را انتخاب می‌کند.

 اگر بداند فلان کار برایش ضرر یا خطر دارد باز هم همان کار را انجام می‌دهد. این فرد حتی در پنجاه سالگی هم  همچنان در وضعیت کودک لجباز باقی مانده است. او می‌داند چه چیز برایش مضر است، اما به عنوان یک کودک سرکش حتی زمانی که عقل حکم می‌کند رفتاری به نفع خود در پیش گیرد به دلیل خشمی که نسبت به نهادهای بالادستی دارد، برخلاف اصول رفتار سالم نقش ضد قهرمان را در فیلم زندگی خود بازی می‌کند تا خشم و قدرت خود را ابراز کند.

 از طرف دیگر بخشی از بزرگسالان کودک‌ مانده نیز افراد مطیعی هستند که قوانین و مقررات و محدودیت‌هایی که هیچ مبنای مشروع و منطقی ندارند را به صرف اینکه از طرف نهادهای بالاتر وضع شده‌اند بی چون‌وچرا اطاعت می‌کنند.

البته این سیستم دو قطبی همواره وجود ندارد و گاهی انسان‌ها هر دو نقش را می‌پذیرند، یعنی وقتی زور قوی باشد حتی زمانی که حقوق آنها زیر پا گذاشته می‌شود و باید در برابر تضییع حقوق خود بایستند، تبدیل به کودک مطیع می‌شوند و از طرف دیگرهمین کودکان بزرگسال، کودک لجبازند و اگر دوربین پلیس وجود نداشته باشد یا کارفرما به‌ آتها زور نگوید تمرّد و لجبازی می‌کنند و به هیچ قانونی احترام نمی‌گذارند. 

• چرا در یک ملّت چنین ترکیبی دیده می‌شود؟ 

برای پی بردن به دلایل وجود دوگانه‌های کودک مطیع/سرکش، می‌توان به چند عامل اشاره کرد:

اول اینکه نقش صداقت و روراستی در نظام تربیتی ما جدی گرفته نشده و در مواردی فرد باید نقشی متفاوت از باورها و شخصیت خود را در صحنهٔ عمومی جامعه ایفا کند. بچه‌ها به سرعت متوجه این نقش‌های دوگانه بین افرادی که تربیت آنها را در خانه یا محیط‌های آموزشی برعهده دارند، می‌شوند.

 این دوگانگی و ارتباط غیرصادقانه و ریاکارانه در ارتباط بین خانه و مدرسه هم بسیار دیده می‌شود. در چنین تعارضی بچه‌ها قانون‌پذیری را درونی نمی کنند، به همین دلیل، یکی از دلایل سرپیچی در برابر قانون را وجود برخوردها و گفتمان دوگانه و متفاوت در محیط‌های رسمی و غیررسمی می‌دانم.

 درواقع ما به قانون باور نداریم زیرا «قانون اندرونی» و «قانون بیرونی» به هم در تضاد قرار گرفته اند.

استفاده از اقتدار بیش ار حد، چه در خانواده یا مدرسه یا اجتماع  سبب بروز خشم در افراد می‌شود در این شرایط آدم‌ها می‌خواهند انتقام بگیرند و عصیان کنند و اگر فرصت نیابند در  جای دیگری آنرا تلافی می‌کنند. وقتی کودک از حیث عقلی قادر به مذاکره نیست، پدر و مادر در نقش اولیای او عمل می‌کنند و بدون اجازه گرفتن از او برایش تصمیم می‌گیرند، مثلاً  کودک را واکسن می‌زنند یا داروی تلخ به خوردش می‌دهند،امّا به‌تدریج که بچّه  بزرگ می‌شود، پدر و مادر باید کمتر از ابزار قدرت استفاده کنند و به روش گفتگو و متقاعد‌سازی منطقی و عقلانی رو آورند و او را به سمت «بالغ» پیش ببرند.

همین روند در اجتماع هم وجود دارد، یعنی به طور طبیعی استفادهٔ زیاد از قدرت و گفتمان اقتدار باعث خشم ملّت نسبت به نهادهای قدرت می‌شود.

 این خشم و عدم اعتماد سبب می‌شود که مردم در هر موقعیتی که بتوانند و مجالی بیابند قانون‌شکنی ‌کنند حتی اگر این کار به ضرر خود آنها باشد.

نهادهای حکومتی سال‌های سال است که برای خود جایگاه ولایت نسبت به مردم قائل هستند، در حالی که این نهادها باید وکیل مردم باشند، اگر این نقش به نقش تصمیم‌گیری برای مردم تبدیل شود و نهاد تصمیم‌گیرنده به جای متقاعد کردن مردم و احترام به حریم شخصی آنها بخواهد اعمال زور کند، مردم در جای دیگری مانند رانندگی تخلیه خشم می‌کنند.

بنابراین، شاید بتوان گفت اولین قدم در راه ایجاد جامعه‌ای بهنجار آن است که نهادهای قدرتی که مسئولیت اداره جامعه بر عهده آنها گذاشته شده، از «حدود حداقلّی» مرز‌های قانونی خود فراتر نروند و بیش از حدی که قانون برای آنها تعیین کرده، از ابزار زور استفاده نکنند.

 این ملّت که از منظر تحلیل رفتار متقابل همچون کودکانی هستند که در نظام کلان ما برنامه‌ای برای بالغ شدنشان پیش بینی نشده بنابراین یا مطیع محض هستند یا عصیان‌گر، همین افراد هم وقتی قرار باشد در مسند قدرت قرار گیرند این چرخه معیوب را بازتولید می کنند، یعنی در جامعهٔ ما صاحبان قدرت نیز در وضعیت «بالغ» قرار ندارند.

 انتخاب و ویرایش  دکتر نغمه فرازی – ویژنتو

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا