پادکست

مصاحبه با خانم شهره صباغ‌پور

تجربیات مشارکت های اجتماعی و کارآفرینی شهره صباغ پور:

متن کامل مصاحبه:

محمد نادی: سلام خدمت شما شبتون بخیر خیلی خیلی ممنون خانم صباغ پور که افتخار دادید در این جلسه با ما هستید خیلی خوشحالیم که به عنوان یک نماینده زن فعال در کانادا ایرانی کانادایی در خدمتتون هستیم در مجله ویژتو برامون بفرمایید که سابقه فعالیت حرفه‌ای تون در کانادا به چه صورت بوده و اینکه البته اطلاعات خیلی خوبی از خدمت شما داریم که هم در زمینه کارآفرینی هم در زمینه فعالیت برای ورود به شهرداری داشتید و این بخش‌ها رو برامون بگید که چه مراحلی را داشته و دوستان دیگه‌ای که مخصوصاً خانم‌هایی که این راه‌ها می‌خوان برن چه بخش‌هایی را رعایت بکنند چه چلنج‌هایی داشته و کجاها در کانادا برای خانم ها پتانسیل رشد هست.

شهره صباغ پور: خیلی ممنون با سلام خدمت شما و شنوندگان عزیز من از شما جناب آقای نادی و مجله ویژتو تشکر می‌کنم برای این فرصتی که در اختیار من گذاشتن تا بتونم گوشه ای از تجربیاتم رو با جامعه ایرانی و به خصوص بانوان در میون بذارم من همونطور که مستحضر حضورتون هست شهره صباغ پور هستم از سال ۲۰۱۱ به کانادا مهاجرت کردم و از لحظه‌ای که مهاجرت کردم برای خودم هدف گذاشتم یک هدف ۱۰ ساله و در راستای این هدف ۱۰ ساله که برای خودم در نظر داشتم هم در زمینه زندگی شخصی و هم در زمینه زندگی کاری که شامل بیزنس و فعالیت های اجتماعی و خوب در کنارش مادر بودن هر کدوم در واقع از این کتگوری ها برنامه های خودش رو داشت که اونها رو با زمان بندی هایی که داشتم خیلی دقیق تونستم که بهشون بپردازم و حسنی که در مورد کانادا من میتونم بگم این است که جامعه خیلی منظم و سازمان دهی شده‌ای هست و این نظم به سرعت رشد کمک میکنه به خصوص اگر آدم تجربه اون فعالیت‌هایی رو که میخواد در واقع در اون راستا قدم برداره و اقدام بکنه رو از قبل داشته باشه یک در واقع جمله قشنگی هم از یکی از بزرگان بود که شما وقتی که میخواید یه کاری رو دوباره شروع کنید از نو شروع کنید دیگه از صفر شروع نمیکنید از تجربه هایی که داشتید شروع میکنید خب من قبل از مهاجرت به کانادا در ایران از ۲۱ سالگی فعالیت های داوطلبانه و به اصطلاح اینجا والن تیری رو شروع کردم بنابراین با این مفهوم آشنا هستم مردم رو دوست دارم به اجتماع خیلی اهمیت میدم به محیط زندگیم خیلی اهمیت میدم و به قول معروف یه شهروند مسئول هستم و در این راستا جالبه من لحظه ای که وارد کانادا شدم بعد یک یا دو ماه با دو تا انجمن آشنا شدم و دنبال در واقع انجمن ها بودم که بتونم یعنی معتقدم که با کمک انجمن ها و ارگانیزیشن ها میشه سرعت رشد رو افزایش داد چون انجمن ها مجموعه ای از فعالیت ها را دارند اعضایی دارند که خوب اون وقت شما وارد یک مجموعه سازماندهی شده میشین و اون دوتا انجمنی که در بدو ورودم باهاشون آشنا شدم انجمن زنان ایرانی انتاریو و انجمن مهندس هست که همچنان هم با هر دو انجمن در ارتباط هستم و در حمایت شان بودند در حد توانم و در سال ۲۰۱۳ یه برنامه‌ای رو من شرکت کردم به عنوان سلف ایمپلوی پروگرام که یه برنامه یک ساله بود برای خانمهای مهاجری که تجربه بیزنس از در واقع کشوری که قبل از مهاجرت زندگی می‌کردند داشتن یه سری مدارک اپلیکیشن پر کردم یه چند تا مصاحبه پشت سر گذاشتن و با توجه به نمره زبانی هم که داشتم در این برنامه قبول شدم اون برنامه و اون پروگرام مسیر زندگی من رو به طور کامل تغییر داد و واقعیت اینه که دوستانی که الان مهاجرت میکنن و میخوان در زمینه کارآفرینی اقدام بکنند خیلی منابع و سورس در حال حاضر وجود داره واقعا تو همین فاصله ۱۰ سال اینقدر منابع وجود نداشت من خاطرم هستش که اولین جایی که مراجعه کردم برای کمک برای به عنوان یک در واقع نیوکامر ولکام سنتر ریچموند هیل بود و اونجا بهشون گفتم من نمیخوام برم جایی سر کار و شما تمام حمایت هاتون در راستای تهیه رزومه و مصاحبه و روش کاریابی است من میخوام بیزنس راه اندازی کنم و احتیاج دارم در این زمینه کمک و راهنمایی داشته باشم که متاسفانه این همه برنامه ها و حمایت هایی که الان هست در اون زمان نبود و من خیلی تصادفی با این برنامه سلفی پروگرم در پراجکت منیجمنت که هابرکال شرکت کرده بودم بریجینگ پروگرام ها بود از طریق یکی از همکلاسی ها اونجا و خوب در اون زمان قصد من این بود که این بیزینس رو راه‌اندازی کنم برای حمایت از همسر سابقم که ایشون پروسه در واقع انتقالشون از ایران به کانادا راحت‌تر صورت بگیره و ازشون درخواست کردم که موضوع بیزنس رو ایشون انتخاب کنند و من در واقع در راه اندازی کمک باشم که ایشون بیزنس لامپ های ال ای دی را انتخاب کردند البته ایشون بک گراندشون مهندس الکترونیک هستند من مهندسی کامپیوتر نرم افزار خوندم ایران و از اونجا شد که به قول اینجاییا جورنی شروع شد و این بیزنس راه اندازی شد و فراز و نشیب های خیلی زیادی رو پشت سر گذاشتن در بیزنس در زندگی شخصی و در سال ۲۰۰۰ و ۱۸ ما به نقطه جدایی رسیدیم با همسر سابقم و در واقع سهم ایشون رو از شرکت تصمیم گرفتیم که من داشته باشم که بتونم کل شرکت رو در واقع پیش ببرم و به این شکل به این شکل شد که از سال ۲۰۱۸ دیگه من تنها اونر کمپانی شدم مسئولیت خیلی زیادی بوده و هست و به عنوان به هر حال یک مادر من یه دختر در حال حاضر ۱۶ ساله دارم و خوب چلنج ها خیلی زیاد هست بوده است و زندگی به نظر من زندگی نمیتونه که بدون چلنج باشه و ما باید یاد بگیریم که چطور با چلنج ها رشد کنیم و ورزیده بشیم و الا یعنی می‌خوام بگم که مهاجرت نوع چلنج را متفاوت میکنه اینجوری نیست که چلنج از بین بره کلاً در هر مقطعی زندگی هر اتفاقی که رخ میده هر تصمیمی که ما میگیریم فقط نوع چلنج هامون متفاوت میشه و خوب رضایت زمانی شکل میگیره که اون چلنج هایی رو که ما می خواهیم پشت سر بگذاریم با روحیات مون هماهنگی بیشتری داشته باشه بهترین مثالی که میتونم براش بزنم مثل انتخاب واحدهای درسی است بالاخره باید یه درسایی رو پاس کرد ولی خوب آدم با توجه به شرایطش توی هر ترمی واحدهای متفاوتی رو انتخاب میکنه ولی خوب زندگی خیلی به آدم حق انتخاب نمیده و به هر حال واحدهایی رو هم نخواسته توی اون بسته واحدهای آدم قرار میده و اینجوری شد که من در واقع شدم صاحب شرکت بلو اسمارت در زمینه لامپ های ال ای دی و خب پروسه خیلی سختی بود من خب خیلی تردید داشتم باورهایی که هست یه خانم به تنهایی بخواد کارهای تکنیکی انجام بده بعد با خودم فکر میکردم که این یک باور ذهنی که در من کد گذاری شده به نظر من ما انسان ها مثل کامپیوتر های هستیم که وقتی به دنیا میایم یه سری برنامه هایی را داریم در ذهنمون بعد یه سری برنامه برنامه ها هم در ذهن ما کد گذاری میشه خب من خیلی روی ذهنم کار کردم در اینکه از این باور که حتما باید یک فرد مذکر در کنار من باشه برای اینکه این کار یه کار الکترونیکی و اصطلاحا مردانه هست خوب گذشتم یعنی این پروسه رو پشت سر گذاشتن و بعد شروع کرده بودم به ریستارت و در واقع پروژه های کامرشیال رو دوباره شروع کرده بودم پروژه های در واقع مرتبط با دفترهای کاری و ور هاست که مواجه شدیم با کووید نقل و انتقال شرکت سال ۲۰۱۹ انجام شد بنابراین اون ریفرشمنت اش پاییز 200 19 بود که بعد ژانویه شد ۲۰۲۰ و بعد ما با کووید مواجه شدیم و خوب خیلی سخت بود برای اینکه همه شرکت ها از خونه کار میکردند کسی دفتر نمی رفت در نتیجه انگیزه برای تعویض لامپ به لامپ های ال ای دی نبود و پرسش خیلی سنگینی بود من به دنبال راه حل بودم و بعد نمیدونم یه حس درونی نگران بحران غذا شدم در اون زمان و با صنعت کشاورزی گلخانه‌ای آشنا شدم در این راستا رفتم مطالعه کردم و ماحصل این مطالعاتی که کردم رو خلاصه بگم نتیجه این شده که یه خط تولید جدید اضافه کردن در زمینه لامپ های کشاورزی برای در واقع محصولات گلخانی برای گرین هاوس فارم و ورتیکال فارم که خوب خیلی صنعتی که رو به رشد است و در تمام این مدت در تمام این مدت هر وقت دچار تردید می‌شدم می‌تونم بگم تنها چیزی که کمک میکرد به من تعهد و ایمانم بود و اون هدف که غذا برای همه انسان ها با قیمت مناسب و غذای در واقع سالم و فرشته در اختیارشون باشه البته خوب این خیلی فراتر از فقط تهیه غذا هست چون از لحاظ بعد گسترده ترش وقتی که هر منطقه بتونه غذای لوکات خودش را منطقه محلی خودش رو تهیه کنه بعد نقل و انتقال کاهش پیدا میکنه برای انتقال محصولات خوراکی در نتیجه به کمبود یعنی در واقع به اینکه هوا کمتر آلوده بشه کمک میکنه یعنی میخوام بگم یه ترانزکشن خیلی بزرگی هست خیلی بزرگتر از اینی که فقط ما یه سری محصولات را بخواهیم به صورت گلخانه‌ای تولید کنیم خب البته خیلی نمیتونه الان در حال حاضر خیلی داره روش کار میشه از جهت اینکه چون محصولاتی که الان تولید میشه بیشتر محصولات در واقع سبزیجاتی هست و خوب این باز نمیتونه به اون شکل بخش در واقع سیر کردن را پوشش بده و به خاطر همین صنعت خیلی رو به رشد است ولی من خیلی بهش علاقه مند هستم به خصوص اینکه یه ترکیبی هست از بخش نمیخوام جنسیتیش بکنم ولی انگار یه ترکیبی از بخش زنان و مردانه هست اون بخش پرورش و پرورش گیاه خب اون قسمتش رو من خیلی دوست دارم برام خیلی جاذبه داره و اینکه حالا تکنولوژی رو در این راستا استفاده کردند و خب به هر حال ما الان در حال حاضر لامپ های داریم که میشه نورش رو تنظیم کرد بر اساس اون محصولی که میخواد تولید بشه و محصولات در انتاریوم رجیستر شده هست و من اخیراً وب سایت را هم بازسازی یعنی رنیو کردن وبسایت جدید تهیه کردم و در حال حاضر در حال بحث استراتژی که با کمک کالج در با بخش ریسرچ شان در واقع انجام دادیم به در ورود به مارکت در حال اقدام هستند و حالا نکته راجع به چلنجی که داشتیم یه سوال پرسیدین من هنوز دارم صحبت می‌کنم هرجا فکر می‌کنید کافیه به من بگید نه نه خیلی عالیه من سوالات زیادی به ذهنم رسید ولی گفتم که این کانتینیو ادامه دار ادامه بدید که خیلی راحت بشه که متنی که از توی این پادکست نوشته میشه اون پیوستگی خودش داشته باشه نه خیلی عالیه من اصلا چندین مورد توش بود که خواستم که اتفا اینت کنم متوقف کنم شما رو که بپرسم یکی به همون بخش نرم افزار که خوندید و میخواستم که اینجا رو بولد بکنیم و اینکه تو رشته نرم افزار بودید خیلی عالیه و اینکه همین بخش های گلخانه‌ای که فرمودید اینا رو داشته باشیم و اون تجربه شهرداری هم میخواستم که من دارم جوری صحبت میکنم یه وقت ویسم خواستید استفاده کنید بتونید برای همین خیلی دارم یعنی تا اونجایی که ممکنه دارم سعی میکنم رسمی و از کلمات فارسی استفاده کنم که اگه خواستین از اونجا هم استفاده کنید به هر حال شاید اونم نمیدونم اون دیگه با تشخیص شماست حالا ادامش رو داشتم کجا رو داشتم می‌گفتم آها داشتم کالج می‌گفتم بله در راستای اون نکته‌ای که اشاره کردم برای تعهد و چلنج هایی که در پیش رو بوده من یه در واقع پارتنرشیپی رو با نایا کالج شروع کردم در تابستان گذشته و خیلی اشتیاق داشتم و خیلی تلاش کرده بودم تا بتونم این پارتنر شیک رو داشته باشم برای کمپانی و اینکه ازشون درخواست کردم که حتما دختر من به عنوان والنتییر باید در این تیم باشه یکی از شروط من و خب اونا پذیرفته بودند و من خیلی خوشحال بودم از شروع این پروژه و اینکه دخترم هم قرار هست به عنوان والنتیر در تیم باشه و درست در اولین پرزنتیشن که قرار بود از طرف تیم شکل بگیره هفت جولای اون روز صبح خبر فوت پدرم را از ایران به من دادند جلسه ساعت ۱۰ بود من ساعت ۹ داشتم میرفتم دنبال دخترم و دیدم در راه پسر خالم با من تماس گرفتن که مثلا خونه هستیم و میخواستیم بیایم یک ساعت پیش کارت داشتیم تعجب کردم بعد فکر کردم نه و نیم صبح چه کاری داره راجع به بیزنس میخواد صحبت کنه بیزنس میخواد راه بندازه چه موضوع پیش آمده و خوب دخترم را از خونه دوستش پیکاپ کردم تو توی مسیر دقیقا خیابان یانگ به سمت ریچ نه یانگ تقاطع یانگ وی اونجا یک آرامگاهی هست من اونجا رو خیلی دوست دارم یعنی حتی گفتم من هر روز هر وقت از دنیا رفتم دوست دارم اونجا باشم آرامگاه رو خیلی دوست دارم خیلی تصادفی اینم تو مسیر بود و لحظه‌ای که من از کنار آرامگاه رد شدم حس کردم که یکی از والدینم رو از دست دادم و در تمام این مسیر فاصله این آرامگاه تا تقاطع یانگ و خیابان گاردن داشتم فکر میکردم کدوم من با مادرم صحبت کرده بودم مادرم تهران بودم برای در واقع اون بخش پزشکی چشم شان و داشتم چک میکردم که کدوم هست دقیقا لحظه ای که من یانگ رو به سمت گاردین به سمت چپ گردش به چپ داشتند می پیچیدم دقیقا در لحظه پیچیدن که راهنما رو زده بودم گفتم پدرم را از دست دادم یعنی اصلا اصلا کاملا میدونستم پدرم رفته و وقتی که رسیدم جلوی در خونه پسرخالم رو دیدم با خانمش دیگه نخواستم بهشون بگم که من میدونم و خب نیم ساعت وقت داشتم که کالج اطلاع بدم و نمیدونستم چه باید به دخترم بگم دخترم خیلی با پدرم من با پدرم رابطه نزدیکی داشت و خیلی با هم نزدیک بودند برای هم پیام صوتی بزارن شوخی داشته باشند و یعنی اصلا نمیدونستم باید در اون لحظه چیکار کنم و اولین کاری که کردم جداگانه یعنی ریپلای نکردم ایمیل رو برای اینکه نمیخواستم دخترم بدونه جداگانه به اعضای کالج پیام دادم ایمیل زدم من همین الان با خبر شدم پدرم ایران فوت کردند جلسه خیلی همدردی کردن بعد و بهشونم گفتم که هستی اونام دیگه پیام دادن که خب ایمیل زدن که جلسه امروز کنسله بعد دختر من اومد شاکی مامان من این همه دیشب تا ساعت ۱ بیدار بودم این اطلاعات ریست شد چرا جلسه کنسل کردن که من که پیش دوستم رفته بودم ولی مثلا این تایم گذاشتم که متعهد باشم که این اطلاعات را در بیارم گفتم اوکی من چیز میکنم من پیگیری میکنم که دیگه این اتفاق نیفتد و خوب حالا دیگه بعد یه تایمی به دخترم گفتم و حالا وارد اون قسمت نمیخوام بشم ولی خوب بعد شاید دو هفته من این ریسرچ را ادامه دادم و اصولا وقتی که یک بحران پیش میاد من خلاق میشم در بحران ها دوست دارم یه چیزی رو خلق کنم اون انرژی بحران را دوست دارم ببرم سمت خلق چیزی که ارزشمند باشه و در واقع بعد اون ما ریسرچ رو ادامه دادیم و در نهایت من وبسایت شرکت را از نو بنا کردم و در واقع میتونم بگم شاید این وب سایت یه جورایی یادگاری هست از واقعه فوت پدرم چون همه پروسه ها بعدش انجام شد ببینید این بخش رو از این جهت خواستم اینجا در میان بزارم که اگر قرار باشه که ما بهانه داشته باشیم برای اینکه به سمت آرزوها و اهدافمون حرکت نکنیم همیشه بهانه است من فکر می‌کنم دیگه بهانه‌ای مهم‌تر از از دست دادن پدر آدم باشه بنابراین و این هم نیست که اگر کسی برای هدفش تلاش میکنه فرد بی احساسی باشه یعنی من فکر می‌کنم افرادی که با من آشنا هستند با اون بعد احساس من هم خیلی آشنا باشن اونهایی که در سوشال مدیا در حالا فیسبوک و اینستاگرام تو این پلتفرم ها با من در ارتباط هستند مهم اینه که ما چطور بتونیم مدیریت بکنیم و هر دو وجه وجودمون رو یعنی بخش منطق را همزمان پیش ببریم و توانمندیه و خیلی خوبه که اتفاقاً ما یاد بگیریم از هم یعنی اگر یک فردی میبینیم یه دستاوردی رو داره چون من این در واقع بازخورد و این فیدبک رو تو جامعه مون میبینم که فکر میکنن فرد بی احساس یا بی غم در حالی که شاید اون فرد بلده که احساس های متفاوتش رو مدیریت کنه شاید اون فرد بلده احساس ناخوشایندش رو در به وجود آوردن و رشد دادن چیزی استفاده کنه

محمد نادی: تا اینجا هستیم اگر که اشکال نداشته باشه یه متنی هست از خانم پوران پیرهادی که میگه که باید بلد باشیم که غم بزرگ را تبدیل به کار بزرگ بکنیم

شهره صباغ پور: من خلاق میشم اینجور موقع ها دقیقا همینه واقعا یعنی من خلاق میشم چون ببینید مثلا من یه وقتایی یه بازخوردهایی رو میبینم و از اون جهت من رو نمیتونم بگم ناراحت میکنه ولی فکر میکنم که فکر می‌کنم چیزی که خیلی خوبه که ما تمرین کنیم در جامعه ایرانی قدردانی هست یعنی اگر یک ارزشی را در فردی دیدیم اگر حداقل بلد نیستیم قدردانی کنیم بی ارزش نکنیم و بعد من این نکته را میخواستم اشاره کنم حالا پیرو صحبت تلفنی که امروز داشتیم خدمتتون گفتم من حتما می خواهم این رو مطرح کنم با حالا عزیزانی که این مصاحبه رو میشنوند میخونند و اون این هستش که حتی در دنیای سوشال مدیا هم اگر شما گیوینگ داشته باشید دریافتی بیشتری خواهید داشت من خیلی جالب چند وقت پیش اومدم ایمپریشن ها را چک کنم توی لینکدین دیدم پستی که از کمپانی خودم شیر کردم خیلی کمتر ایمپریشن گرفت به نسبت پوستی که از پست یکی از دوستانم بوده که ری پست کردم بعد فکر کردم شاید اون مثلا تگ بیشتری داره یا از نظر مارکتینگ چون اینها به هر حال جزئیاتی که تاثیر داره چندین بار من این موضوع رو چک کردم با پست های متفاوتی که ری پست کردم باور کنید وقتی که شما یه پست دیگر رو از دوستان که به هر حال حالا یه مطلبی که قطعاً باب طبع شما باشه که میخواهید بکنید اصلا پیج شما بیشتر دیده میشه ایمپریشن بیشتری میگیرید یعنی حتی در دنیای دیجیتال و در دنیای مجازی هم گیوینگ به شما در واقع قدردانی میکنه و با اون بازخوردهای بیشتری که به شما میده در واقع داره به شما کمک میکنه این نکته نکته خیلی مهمی بود که من دوست داشتم بهش اشاره کنم در رابطه با فعالیت های بانوان که بهش اشاره کرده بودید و سوالی که مطرح شده بود من همونطور که در ابتدا اشاره کردم یه دوره سلف ایمپلوی پروگرم گذرونده بودم در ۲۰۱۳ اون زمان من به خودم قول دادم هر وقت ستل شدم هر وقت جا افتادم در کانادا این گیفتی که کانادا به من داده رو بهش برگردونم و در اون زمان هم به هیئت مدیره انجمن زنان ایرانی انتاریو پیشنهاد میدادم که یک کمیته کارآفرینی راه اندازی کنند ولی شکل نگرفت بعد واقعیتش خوب نمیخواستم به مسئولیت ها به عنوان دایرکتور بودن عضو هیئت مدیره بودن به هر حال مسئولیتی بود که به تعداد مسئولیت ها اضافه میشد برای همین پیشنهاد داده بودم و در نهایت سال پاییز ۲۰۱۹ پاییز ۲۰۱۹ پاییز پر چیزی بود پر ماجرایی بود هم شرکت را داشتند ری استارت میکردم کوید شد و هم رفتم عضو هیئت مدیره انجمن زنان ایرانی انتاریو شدم که کمیته کارآفرینی رو راه بندازم و خب کمیته کارآفرینی رو راه انداختم با کمک دوستان در هیئت مدیره و والنتیر ها برنامه ریزی های انجام داده بودیم که کووید شد و خب از همون اول زوم یا پلتفرم هایی که بشه مجازی ورکشاپ داشت نبود اون موقع هنوز و خب باز اون یک تغییری بود و اتفاقاً با خودم فکر میکنم شاید اون زمان زمانی مناسبی بود که من باید میرفتم و این کار را انجام می دادم این کمیته رو راه اندازی میکردم چون اصلا کل برنامه ریزی ها را تغییر دادم بر اساس نیاز جامعه در اون زمان و از نماینده های ایرانی کانادایی که در پارلمان بودن کمک گرفتم

در واقع انجمن زنان ایرانی انتاریو تنها انجمنی بود که در دوره کووید ما بیزینس ران تیبل به زبان فارسی داشتیم و این برنامه رو خیلی موفقیت آمیز برگزار کردیم آقای مایکل پارسا مهمان برنامه بودند و ایشون از ساپورت ها و حمایت های دولت انتاریو برای کارآفرین ها اونجا در واقع اطلاعاتی را در میان گذاشتند بعد من دوتا ورکشاپ گذاشتم از یکی از خانم های حرفه ای در زمینه حسابداری کمک گرفتم که در رابطه با وام هایی که در اون زمان ارائه میشد ایشون اومدن اطلاعاتی رو در اختیار در واقع جامعه گذاشتن و در واقع کمیته کارآفرینی که راه اندازی شد یه تغییر مسیری در ابتدا با توجه به شرایطی که پیش اومد البته هدف همون هدف بود هدف خدمت رسانی بود هدف کمک بود ولی در راستای هدف ابزار تغییر کرد ابزار شد آنلاین و خوب موضوع هم تغییر کرد چون اولویت روی اون موضوع های که در هر صورت اون زمان ضروری تر بود شکل گرفت بعد در تابستان ۲۰۰۰ و ۲۲ دیگه من پیشنهاد دادم که دوستان دیگری بیان در کمیته کارآفرینی ایفای نقش بکنند که این جریان داشته باشه در واقع معتقد هستم که انجمن ها مثل مثل یک رود در جریان باشه انگار که یه چیزی رو آدم میسازه بعد تحویل میده به نفر بعدی دست به دست این میتونه رشد بهتری داشته باشه و من دوست نداشتم که بخوام در واقع به صورت اینکه انگار چه جوری بخوام بگم ببینید من فعالیت های اجتماعی با فعالیت بیزنس هم مجزاست فعالیت اجتماعی هدفم اینه که چیزی به وجود بیاد همکاری باشه و بعد این سپرده بشه این فرصت باشه که بقیه هم بیان تو اون محیط تجربه کنند در واقع من فکر میکنم ارگانیزیشن ها به غیر از سرویس دهی به جامعه فضایی هستند برای افرادی که میخوان تجربه هایی را کسب بکنند این با مثلا شرکت هم که خوب مثل بچه من یه تعلق خاطری بهش دارم این این دو متفاوت اند از دید من برای من حداقل تو تعاریف ذهنی که برای خودم دارم و در رابطه با موضوع شهرداری که بهش اشاره کردید خب من باز این هم یکی از اهدافی بود که در بدو ورودم در ذهنم بهش فکر میکردم و با خودم فکر میکردم که آیا ۱۰ سال آینده میگم من یه برنامه ۱۰ ساله داشتم آیا ۱۰ سال آینده من در نقطه از زندگیم هستم که از لحاظ باور به خود در نقطه ای هستم که بخوام برای نمایندگی شهر اقدام بکنم و یک هدف بود برای من که اون رو هم در واقع قدام کردم و تنها کسی که قبل از ثبت نام ازش اجازه گرفتم و در واقع نظرش برای من مهم بود یعنی نظرش میتونست تصمیم من رو تغییر بده دخترم بود چون به هر حال این تصمیم من عواقبش برای اون هم تاثیرگذار بود و خب باهاش صحبت کردم گفتم من خیلی دوست دارم این رو امتحان کنم اما خوب تو هم به همراه من پر رنگ میشی قضاوت میشیم حمله ممکنه بشه حمله خوب منظورم همون حمله به هر حال حالا از طریق اخبار و سوشال مدیا و این صحبت ها در واقع و دخترم قبول کرد دختر قبول کرد و اون خیلی تجربه خاصی بود خیلی تجربه خاصی بود و من واقعا خوشحالم که این کار را کردم و واقعا با خودم افتخار می کنم برای اینکه جالب بود یکی داشت در رابطه با برنده و بازنده شدن میگفت من بهش گفتم

در رابطه با برنده شدن و برنده نشدن که اتفاقاً صحبتی پیش آمده بود با یکی از دوستان من به این نکته اشاره کردم که ما باید ببینیم پارامتر از برنده بودن یا نبودن چی هست اگر معیار برنده بودن رو فقط عدد و نمره رای آوردن و در واقع وارد شهرداری شدن بخواهید ببینید خب بله من برنده نشدم ولی من خودم رو از این جهت برنده میبینم نه تنها ۱۰۰ که ۱۲۰ بخاطر اینکه تمام آن چیزهایی را که در ذهنم بود پارامترهایی که در ذهنم بود و برای من مهم بود به عنوان برنده شدن رو من به دست آورد اول اینکه معیارهای اخلاقی و باوری که در ذهن خودم داشتم با تعاریفی که من برای خودم دارم همه رو در کل پروسه انتخابات حفظ کردم هیچ کدوم رو زیر پا نذاشتم و خب این به نظر من با توجه به فشارهایی که وجود داشت به خاطر به هر حال اتفاقاتی که پیش اومده بود یک دستاورد خیلی بزرگی که من بهش افتخار میکنم و پارامتر بعدی ایجاد باور در خانم ها و دخترها در نسل بعد که اون‌ها می‌تونن اصلاً به این موضوع نه اینکه فقط فکر کنند اقدام کنند و در زمانی که کم ریسک می‌کردم با مثلاً دختر بچه‌ها میومدن خیلی براشون جالب بود یکیشون گفت من می‌خوام پلیس بشم و من می‌تونستم ببینم که اینکه من اومدم جلوی در خونشون دارم باهاشون صحبت میکنم و در واقع بهشون میدن چقدر برای اونها جالب هست و یکی از مادرها به من گفت که دختر من فلایر شما رو زده به یخچال و براش خیلی جالب بوده که شما آمدید جلوی در خونه خب یه خواهر کوچیکی داشت من زمانی که رفتم خواهر کوچیکش خونه بود این خواهر بزرگتر مدرسه بود و خب موهاشو دو موشی کرده بود من کارتونی بود اصطلاحا اون موقع میگفتن بهش پی پی جوراب بلند من کارتون رو خیلی کارتون مورد علاقه من بود در بچگی بعد بهش گفتم موهات رو شبیه این کارتون کردی بعد جالب بود مادرشون گفت که اتفاقا دختر من خیلی اینو دوست داره و اصلا همین اصلا یک موی دموشی که حالا به یه کارتونی که من بچگی علاقه مند بودم یه کانکشن عجیبی ایجاد شد بین من و دختر بزرگ این خانم که من بعد دوباره رفته بودم که بهشون یادآوری کنم برای روز رای دادن اون اون دختر بزرگم خونه بود خیلی خوشحال شده بود که منو دیده بود و میگفت که فلا را به یخچال زده و هر روز بهش نگاه میکنه خب این از نظر من و بعد خاطرم هست که خاطرم هست که یکی از در واقع خانواده‌هایی که گفته بودن من رو حمایت میکنن بعد که رفته بودم گفتند که شما با در واقع حالا همین جناح بندی هایی که تعریف شده بود خیلی شدید در اون زمان یا آقای مسنی هم بودند بعد من با ایشون صحبت کردم گفتم ببینید من از لحظه‌ای که وارد کانادا شدم تصمیم گرفتم که وارد این داستانی که کی از کدوم حزب جناح حالا هر آنچه که میخواهید اسمش را بگذارید من هیچ وقت دوست نداشتم وارد این بازی بشم نشدم و نخواهم شد چون به نظر من هر چیزی محاسن و معایب خودش رو داره و همبستگی و اتحاد مهمترین موضوع هست برای ما بعد مکالمه خیلی سنگینی با ایشون من داشتم اون روز جلوی در در خونشون و خب خیلی هم ناراحت بودم که چرا چرا من که از نسل بعد هستم اینجا هستم توی یه کشور آزاد و باز داستان های تکراری یعنی ما یعنی ما واقعا میتونیم این کارما رو پشت سر بگذاریم با یه دید دیگه‌ای با یه روش دیگه‌ای حرکت کنیم یعنی منطقاً وقتی یک روش رو میریم و جواب نمیده خب بهتره یه روش دیگر را امتحان کنیم دیگه به هر حال خیلی ناراحت بودم از قضاوتی که داشتم می‌شدم و خب انتظار از من بود در حالی که انتظاری که مردم از من داشتند در حیطه کاری من اصلاً تعریف نشده بود به هر حال حالا این موضوع چون خیلی صحبت زیاد خواهد بود بخوام اگر وارد این مقوله بشم اینو از این جهت خدمتتون گفتم که از زمانی که شروع شد رای الکترونیکی بدن این آقا با من نه و نیم صبح چهارشنبه تماس گرفت و من جواب تلفن را که آمدم دادم دیدم یعنی از روی صداشون گفت سلام صبح بخیر دخترم گفت من و خانمم امروز رفتیم و فقط به شما رای دادیم من اون روز نه و نیم صبح چهارشنبه برنده بودم من از نظر خودم برنده شدم یعنی در نهایت تمام کارشکنی ها و تخریب هایی که داشت میشد خب بالاخره این بخشی از بازی های سیاست هست دیگه یعنی چیزی نبود که خیلی غیر منتظره باشه ولی من از این خوشحال شدم که ایشون تماس گرفت و حقیقت رو دید چون حقیقت از دید من حقیقت در چشم انسان هاست چون سخن قلب در چشم هویداست شما نمیتونید تو چشم کسی نگاه کنی و به راحتی حقیقت را کتمان کنی و من با ۷۰۰ نفر در منطقه پنج ریچ هیل صحبت کردم در خونشون رو زدن صحبت کردن که اتفاقاً ایشون گفت منو یادت رفته یادت هست یا نه گفت بعد بهشون گفتم یعنی یه نشونی بهشون گفتم که مثلا اون اونجای حیات خونت بوده خیلی خوشحال شدم ببینید این برنده بودن از دید من و اینا تازه بخشی از دستاوردهاست و مهمتر از همه اینکه من بعد ۱۰ سال آنچه را که میخواستم انجام بدم را انجام دادم در تمام پروسه به تمام رقبام احترام گذاشتم تابلوهام رو که میخواستم نصب کنم دقت میکردم در کنار تابلوی بقیه باشه دید تاپ کسی رو نگیره خیلی خیلی کمپین سالم و صادقی رو پشت سر گذاشتم و این هدف من بود چون اگر هی بخواهیم بگیم سیاست دنیایی که نمیشه با حقیقت واردش شد بعد هی این وایب رو این انرژی رو میفرستیم و این رو دریافت می‌کنیم این باز یکی از اهداف من بود که میشه میشه که با صداقت رفت و نتایج خوبی هم داشت حالا شما اشاره کردید برای کسانی که می‌خوان برن در این راستا حرکت بکنند و نکته مهمتر دیگه که میخواستم بهش اشاره بکنم یک گل دیگه من این بود که کمپین از نظر مالی زیر ۱۰ هزار دلار در واقع جمع بندی بشه من به این گلم هم رسیدم این هم یک هدفی بود که برای خودم در نظر گرفته بودم و در کل اینم خط آخر را هم بگم خدمتتون و در کل پروسه به همه دوستان گفتم اگر به من باور دارید چه کمک وقتی چه کمک نجام بدین در غیر این صورت اگه فکر می‌کنید ممکنه بعد درخواستی بخواهید داشته باشید به ازای قبول شدن نکنید این کار رو هم با خودتون روراست باشید هم با من یعنی خیلی برام مهم بود اون جمع تیمی که با هم همکاری میکنن در واقع توی چه مجموعه فضای انرژی هستند که این همکاری رو دارن انجام میدن

خیلی خیلی ممنون متشکرم خیلی لطف کردید

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا