فولکس واگن که در ایران به فولکس قورباغهای و در جهان به فولکس سوسکی معروف است، سرنوشتی دارد که نشان میدهد در سیاست و کشورداری چه مسیرهای متفاوتی را میتوان پیمود.
گاه نمیتوان رفاه و رؤیاهای شهروندان را با ایدئولوژی در یک سبد گنجاند و فولکس قورباغهای نمونهای تمامعیار از سوختن رؤیاهای شهروندان در پای ایدئولوژی است.
پورشه نام آشنایی است.
شرکت پورشه را فردیناند پورشه بنیانگذاری کرد، اما معروفترین یادگار او خودروی دیگری است که در دهۀ ۱۹۵۰ جهان را فتح کرد:
فولکس قورباغهای
اما این ماشین محبوب در اصل پدر دیگری هم دارد و نمیتوان نقش و ابتکار آدولف هیتلر را در پیدایش آن انکار کرد، گرچه وقتی فولکس آمریکا را فتح میکرد، چند سال از خودکشی هیتلر گذشته بود.
هیتلر اندکی پس از به قدرت رسیدن، در نمایشگاه بینالمللی خودروی آلمان در ۱۹۳۴ خواستار ساخت خودرویی ملی شد (فولکس واگن).
طبعاً خودرویی ملی یا همگانی که همه بتوانند آن را بخرند، باید ارزان ساخته میشد.
سفارش ساخت این خودرو به مهندس محبوب هیتلر، فردیناند پورشه، واگذار شد؛ کسی که در وین بزرگ شده بود و به اصرار هیتلر تابعیت چکسلواکی خود را با تابعیت آلمانی عوض کرده بود.
پورشه پیشتر با طرحهای اسپورت مرسدس بنز خلاقیت بالای خود را اثبات کرده بود.
وقتی پیشوا چنین خواستهای داشت، نهادهای حزبیـحکومتی هم طبعاً از ایدۀ او حمایت میکردند: «سازمان نیرو از طریق نشاط» (Kraft durch Freude) نهادی دولتی بود که به عنوان زیرمجموعۀ «جبهۀ کار آلمان» برای تفریحات و سرگرمی مردم، به ویژه کارگران، فعالیت میکرد.
مخفف «سازمان نیرو از طریق نشاط» «کا.دِ.اف» بود و فولکس واگن هم ابتدا «کا.د.اف واگن» نامیده میشد.
پورشه قول داد این خودروی همگانی را دهماهه طراحی کند، اما کار چند سال طول کشید.
او مدلهای اولیۀ فولکس واگن را تا ۱۹۳۸ طراحی کرد. ابتکار ویژهای برای خرید این خودرو مطرح شده بود تا هر کس بتواند با برچسبهای پساندازِ پنجمارکی (معادل ۲۲ یورو) شروع کند به خریدِ پساندازیِ این ماشین.
برچسبهای پسانداز را سازمان “نیرو از طرق نشاط” عرضه میکرد.
قیمت خودرو از ابتدا قرار بود هزار مارک باشد (حدود ۴.۳۰۰ یورو). افراد زیادی شروع کردند به خرید برچسبهای پساندازی تا به زودی سوار این خودروی شیک، مدرن و دوستداشتنی شوند، اما…
اما این رؤیا قرار بود از همان جایی ویران شود که ساخته شده بود.
همان ایدئولوژی که جامعۀ آلمان را سرتاسر با حاکمیت همسو کرده، همۀ احزاب را تعطیل کرده و «جبهۀ کار» و «نیرو از طریق نشاط» و ایدههای جذاب اینچنینی چیده بود، این همبستگی ملی سترگ را برای اهدافی والاتر میخواست.
نیرویی که قرار بود از طریق نشاط ایجاد شود، بیهوده نبود! بنا بود جبهۀ نیرومندی را در برابر دنیای بیرون ایجاد کند.
همان ایدئولوژی که هیتلر را به پیروزی رسانده و به او اجازه داده بود جامعه را به آسانی و با طرحهای ضربتی بازسازماندهی کند، رؤیاهای توسعهطلبانه و امپریالیستی هم داشت، دنبال خودکفایی محض بود و باید اروپای شرقی را تصاحب میکرد…
این تخیلات فرجامی جز یک جنگ جهانی دیگر نداشت؛ چیزی که باعث شد جوانانی که برای خودروی ملی ثبتنام کرده بودند، از جبهههای سرد لنینگراد سر درآورند و آوارۀ اروپای شرقی شوند.
آنها حالا به جای چشیدن لحظههای عاشقانه در خودروی ملی، پشت زرهپوش و کامیون در جبههها جابجا میشدند. خود پورشه هم به یکی از چهرههای کلیدی در طراحی و تولید خودروهای زرهی تبدیل شد.
۳۳۰ هزار نفر برای خودروی ملی ثبتنام کرده بودند، اما جنگ امان نداد. حالا معلوم میشد آن روی سکۀ رخدادهای باشکوهی که حزب طراحی میکرد، چقدر تیره بود!
همۀ رؤیاهای آلمانی در شلیک تپانچهای که هیتلر با آن خودکشی کرد فرو ریخت.
پورشه که چند ماه آخر جنگ در ویلای شخصی خود گوشهنشینی پیشه کرده بود، بازداشت شد و ۲۲ ماه در اسارت فرانسویها بود.
اما از میانۀ این ویرانی، از زیر خاک و خاکستر، ققنوس کوچکی پر کشید: فولکس قورباغهای.
تولید این خودرو پس از جنگ تازه شروع شد و به سرعت فروش خیرهکنندهای یافت و محبوب آن نسل جوان آمریکایی شد که از خودروهای بدقوارۀ آمریکایی خوششان نمیآمد.
در طول چند دهه بیش از ۲۱.۵ میلیون فولکس تولید شد و تا ۲۰۰۲ رکورددار فروش بود، تا اینکه «گولف» رکورد آن را شکست (تا ۲۰۱۹ با ۳۵ میلیون دستگاه). فتح بازارهای جهان ایدهای لیبرالیستی بود که طبعاً به ذهن ناسیونالسوسیالیستی هیتلر نمیرسید.
میشد با همین فولکس سوسکی جهان را فتح کرد، به شرط باور به ایدههای لیبرال!
مهدی تدینی ـ تاریخاندیشی