تغییر شغل، آری یا نه!
چرا بعضی وقتها باید برای پیروزی، زمین را ترک کرد ؟
باقی ماندن در یک شغل میتواند جنبههای منفی هم داشته باشد، ولی خیلیها متوجه این موضوع نیستند.
من از اولین شغلی که بعد از فارغالتحصیلی داشتم استعفا دادم. در آن زمان به نظر میرسید که کار اشتباهی کردهام: کاری بود که دوست داشتم، وضع اقتصادی تازه داشت بد میشد، تازه ترفیع گرفته بودم، ونه تنها هیچ موقعیت شغلی تماموقت جایگزینی در ذهن نداشتم، بلکه پساندازی هم نداشتم که بتوانم به آن اتکا کنم.
اما در نهایت به بهترین تصمیمی تبدیل شد که تا به امروز در زندگی کاریام گرفتهام.
استعفا از شغلم به عنوان خبرنگار سیاسی در واشنگتن به من اجازه داد تا به ایتالیا بروم و کاری را بکنم که همیشه آرزویم بود: خبرنگاری گردشگری.
بیبیسی یکی از جاهایی بود که برایش مینوشتم و این همکاری به شغلی تماموقت در دو قاره مختلف منجر شد.
پنج راه رضایت از زندگی؛ توصیههای یک استاد سرشناس دانشگاه ییل آمریکا
خیلیها در میان ما اعتقاد راسخ دارند که استعفا نمیتواند نقش مهمی در موفقیت ایفا کند. روایت معمول در بین نسلهای قبلی این بود که موفقیت (و ثبات مالی) عاید کسی میشود که مشکلات کارش را نادیده میگیرد و جایی که هست بماند.
افول امنیت شغلی در سالهای اخیر باعث شده تا الگوی زندگی کارمندی جایش را به کارآفرین سمج بدهد.
هر دو روایت بیش از همه بر یک چیز تاکید میکنند: “برنده هرگز زمین را ترک نمیکند و کسانی که زمین را ترک میکنند هرگز برنده نمیشوند”.
به ما یاد داده شده که تسلیم شدن مترادف شکست است، حالا میخواهد مساله کاری باشد، رابطه زناشویی باشد، و یا پرداختن به آرزوهایمان.
اریک بارکر، نویسنده کتاب گم کردن سوراخ دعا، میگوید “حرفی که اصولا زده نمیشود این است که بعضی وقتها ول کردن خیلی هم خوب است. خیلی مهم است. شبانهروز فقط ۲۴ ساعت است. اگر هیچ وقت هیچ چیزی را ول نکنید، وقت کمتری برای چیزهایی خواهید داشت که واقعا اهمیت دارند.”
البته شکی نیست که پافشاری مهم است. مثلا اگر در مسابقه ماراتون تنها بعد از پنج کیلومتر کنار بکشید، هرگز به آخر خط نمیرسید. اما کارشناسان میگویند که شاید بهتر باشد به استعفا به عنوان آخرین تیر ترکش نگاه نکنیم و برایش ارزش جدیدی در نظر بگیریم.
تحقیقات نشان میدهد که ترک شغل، رابطه و یا حتی یک آرزو، در صورتی که به دلایل درستی انجام شود، میتواند باعث شادی، سلامتی، و موفقیت بیشتر شما شود.
یک مساله این است که خیلیها از ابتدا اهداف غلطی را پیگیری میکنند. شاید هدفی که انتخاب کردهاید در ابتدا مناسب بوده باشد، ولی گذشت زمان میتواند خیلی چیزها را تغییر دهد.
اما حتی وقتی تغییر مسیر اجتنابناپذیر میشود هم ترک مسیر فعلی همچنان برای خیلیهایمان کار بسیار سختی است.
این مساله نمایانگر یکی از گرایشهای خاص بشری است: ضرر به شکل عجیبی ما را ناامید میکند. سرمایهگذاریهایمان، چه مالی و چه زمانی، هزینههایی است که پرداخت کردهایم. ول کردن این سرمایهگذاری کار سختی است.
شما ترجیح میدهید پنج دلار ببازید یا پنج دلار نبرید؟ بیشتر آدمها دومی را ترجیح میدهند، در حالی که فرقی در نتیجه نمیکند.
آنهایی که وقت و پول زیادی صرف گرفتن مدرک پزشکی یا حقوق خود کردهاند اغلب به همین دلیل حاضر نیستند که در هیچ شرایطی شغل خود را عوض کنند.
اما همانطور که استیون دابنر میگوید، ما به حدی با ضرر مشکل داریم که هزینههای نابرگشتنی را به ملاحظه مهم دیگری ترجیح میدهیم: هزینه فرصت.
او میگوید “شما در ازای هر ساعت یا دلاری که صرف کاری میکنید، دارید فرصت اختصاص دادن آن ساعت و دلار به کار دیگری را از دست میدهید. شاید اگر تا این حد نگران هزینههای نابرگشتنی نبودید، آن کار دیگر میتوانست زندگی شما را بهتر کند.”
ترس از نادانستهها هم تصمیمگیری را برای ما سختتر میکند. ما نمیدانیم که تغییر مسیر در زندگی کاری چه نتیجهای خواهد داشت. اما به خوبی میدانیم که چه چیزهایی را از دست خواهیم داد.
ویرا ونگ بعد از اینکه پاتیناژ را کنار گذاشت برای ۱۵ سال یکی از دبیران مجله وُگ بود و سپس کارگاه مد خودش را راهاندازی کرد.
چیزی که فراموش میکنیم این است که داشتن اطلاعات بیشتر درباره شرایط حاضر به این معنی نیست که این دانستهها در آینده ثابت خواهند ماند و نداشتن اطلاعات از عاقبت یک تغییر بزرگ، به معنی بدتر بودن آن مسیر نیست.
در عین حال ماندن در شغلی که از آن تنفر داریم میتواند باعث بروز افسردگی، اضطراب و امراض بالینی شود. تاثیر این مساله مخصوصا در سلامت روحی اهمیت زیادی دارد و بیکاری شاید از کار بد بهتر باشد.
تغییر پیدرپی شغل هم شاید چیز بدی نباشد: برخلاف باور عمومی، تغییرسریع شغل میتواند باعث موفقیت بیشتر شما شود.
تحقیقات هنری سیو، اقتصاددان، نشان میدهد که جوانانی که بیشتر شغل عوض میکنند، غالبا درآمد بیشتری در ادامه زندگی کاری خود دارند.
البته شاید افرادی که مرتب شغل عوض میکنند در مجموع فعالتر باشند – و تغییر شغل میتواند در مقایسه با ماندن و درخواست حقوق بیشتر کردن راه بهتری برای رسیدن به دستمزد بالاتر باشد.
اما آقای سیو نظریه دیگری هم دارد: او میگوید شاید تغییر شغل به مردم اجازه میدهد تا مسیر درست زندگی خود را پیدا کنند و به همین خاطر ارزشمندتر و توانمندتر شوند.
تغییر شغل میتواند به شما در بالا رفتن از پلکان ترقی هم کمک کند. تحقیقی که با شرکت ۱۲۵۰۰ دانشآموخته دانشگاه استنفورد صورت گرفته نشان میدهد که تنها ۲ درصد افرادی که طی ۱۵ سال فقط دو مسئولیت داشتهاند به سطوح بالای مدیریتی رسیدهاند. در حالی که شانس آنهایی که حداقل پنج مسئولیت داشتهاند ۱۸درصد بود.
ادوارد لزیر، محقق ارشد این پروژه تحقیقاتی، معتقد است که شما شاید برای رسیدن به موقعیت رهبری، نیازمند تواناییهای متعددی باشید که تنها از راه پذیرفتن مسئولیتهای مختلف و موفقیت در آنها حاصل میشود.
البته نتیجه همه تحقیقات یکسان نبوده. برای نمونه تحقیق دیگری با جامعه آماری ۱۵۰۰۰ کارمند نشان داده که مدیرانی که مدت زمان بیشتری در یک شرکت کار کردهاند با سرعت بیشتری ترفیع شغلی گرفتهاند. اما همین تحقیق هم نشان میدهد که تغییر شغل برای خیلی از شرکتکنندگان مفید بوده است.
اما استعفا با هدف تاسیس شرکت خودتان چه؟ کارشناسان میگویند که در این زمینه باید محتاط بود.
همانطور که میدانیم، شرکتهای جدیدی که موفق میشوند در اقلیت قرار دارند.
خیلیها فکر میکنند که باید استعفا داد و با همه توان سراغ کار جدید رفت، اما تحقیقات جدید نشان میدهد که کسانی که برای راهاندازی کار شخصی در همان ابتدا شغل فعلی خود را ترک نمیکنند، در نهایت صاحب شرکتهای بهتری میشوند.
آنها همه “ترک زمین” کردند: “کارآفرینان دوشغله” این تحقیق هم در نهایت از شغل نخست خود استعفا دادند. اما صبرشان در نهایت به نفعشان شد.
ترک شغل و تغییر مسیر کاری میتواند پاداش بزرگتری به همراه داشته باشد. این گونه چرخشها میتواند مایه موفقیت شود.
توییتر در ابتدا ابزاری برای پخش گزارش بود، یوتیوب وبسایتی برای همسریابی و اندروید هم سیستمعاملی برای دوربین عکاسی.
آنها اگر همگی به همان ایده اولیه وفادار مانده بودند شاید به اندازه حالا معروف نمیشدند.
در عین حال تحقیقات گوناگون نشان میدهد که مردم وقتی از اهداف دستنیافتنی صرف نظر میکنند و سراغ اهداف دیگری میروند، حال و روز بهتری دارند.
بعضی از موفقترین افراد دنیا این مساله را ثابت کردهاند. ورا ونگ، طراح مد، در ابتدا پاتیناژ کار میکرد، و سپس یکی از دبیران مجله وُگ شد.
جک ما، موسس وبسایت علیبابا، هر کاری میکرد نمیتوانست کار پیدا کند، تا اینکه مشغول طراحی وبسایت شد.
و چارلز داروین هم ابتدا میخواست دکتر و سپس کشیش شود.
چرخش میتواند به موفقیت منجر شود .
البته ترک رابطه هم میتواند کار سختی باشد. تحقیقات نشان میدهد که احتمال بیماریهای فیزیکی و حمله قلبی در درازمدت در بین زنانی که جدا شدهاند بیشتر از زنانی است که هنوز مزدوج هستند.
اما به گفته محققان، این تحقیقات به میزان کافی به مسائل دیگری چون روابط اجتماعی اشخاص در مقیاس کلان بها ندادهاند. به بیان دیگر شاید این طلاق نیست که صدمه میزند، بلکه از دست دادن رابطهای است که برای خیلیها جنبه حمایتی دارد.
هر چه روابط دیگر فرد بیشتر باشد، احتمال صدمات روحی و فیزیکی ناشی از طلاق هم کمتر میشود.
هدر هلمز، استاد توسعه انسانی و مطالعات خانواده در دانشگاه کارولینای شمالی، میگوید “وقتی تحقیق میکنید میفهمید که چیزی که خیلی مهم است، میزان روابطی است که برای شما جنبه حمایتی دارند و برای شما حس امنیت ایجاد میکنند، و اینکه روابط اجتماعی و سرمایه اجتماعی شما در چه حد است. چیزهای مهم همینهاست.”
تحقیقات دیگر نشان میدهد که اتفاقا افرادی که به روابط ناخوشایند خود ادامه میدهند شاید وضعشان از همه بدتر باشد.
برای نمونه، افرادی که در ازدواجهای بد باقی میمانند، در مقایسه با کسانی که طلاق میگیرند، سلامتی کمتری دارند و امید به زندگی آنها هم کمتر است.
تحقیق دیگری نشان میدهد که احتمال ابتلا به سندرم متابولیک در زنان میانسالی که به زندگی زناشویی بد ادامه میدهند، در مقایسه با آنهایی که یا ازدواجهای خوب کردهاند یا طلاق گرفتهاند، به مراتب بیشتر است.
اما راحتترین کار خاتمه دادن به روابط جدید است.
خانم هلمز میگوید که اگر از ابتدا با مشکل همراه است باید رابطه را تمام کنید. به گفته او “اگر رابطهای به خوبی رشد نمیکند و با بدی همراه است، بهتر است همان اول کار قطع شود”
استعفا از شغل بد یا ترک رابطه ناخوشایند سختیهای خودش را دارد، ولی دست کشیدن از آرزو، سختتر است. اما اینجا هم ترک زمین میتواند مایه مباهات شود، به شرطی که هدفی که برایش تلاش میکنید دستنیافتنی باشد.
تحقیقات متعددی که در این زمینه انجام گرفته نشان میدهد که افرادی که اهداف دستنیافتی خود را رها میکنند، وضع سلامتی بهتری دارند و بیشتر احساس رضایت میکنند.
ولی کسانی که به تلاشهای خود برای رسیدن به آن هدف دستنیافتنی ادامه میدهند، دچار غم و افسردگی میشوند.
هضم این ایده که رها کردن آرزوها میتواند وضعمان را بهتر کند کار سختی است.
مگر جز این است که جیکی رولینگ، نویسنده کتاب هری پاتر، از طرف ۱۲ ناشر مختلف برای چاپ این کتاب جواب منفی گرفته بود،
یا اینکه والت دیسنی به خاطر عدم خلاقیت، از کارش به عنوان کارتونیست برکنار شده بود؟
تجربه آنها سرشار از “عزم” است. همه ما اهمیت آن را تجربه کردهایم. من اگر بعد از اولین، یا حتی پنجمین، جواب رد از طرف سردبیران روزنامهها کار حقالزحمهای را رها کرده بودم، امروز قطعا خبرنگار نبودم.
اما چه زمان باید پشتکار و عزم داشت و چه زمان باید ول کرد؟
استیور رابینز، مشاور امور خانواده ، میگوید “این از آن مسائل سرگیجهآور است. راستش هیچ راهی نیست. اما نباید فراموش کرد که ما تنها داستان زندگی کسانی را میشنویم که پشتکار نشان دادند و نتیجه گرفتند. کسی داستان زندگی آنهایی را نمینویسد که چنین کاری کردند و عاقبت هم در تنهایی مردند. به نظرم تعداد آنهایی که در این دسته دوم میگنجند به مراتب بیشتر است.”
پیشنهاد آقای بارکر این است که تصمیم باید بعد از بررسی چهار مساله اصلی گرفته شود: خواست، نتیجه، مانع و برنامه.
او میگوید اگر این چهار مرحله را طی کردهاید و دیگر علاقه و انرژی لازم برای ادامه برنامه را ندارید، شاید دیگر وقت آن باشد که از آن آرزو دست بکشید و به چیز دیگری بپردازید.
فراموش نکنید که پافشاری و ترک زمین لازم نیست در تضاد کامل باشند. همانطور که آقای بارکر اشاره میکند، “اگر از چیزهایی که برایتان نتیجهای نداشتهاند دست بکشید، وقت میکنید به چیزهایی بپردازید که شاید نتیجه داشته باشند”.
انگار آن ضربالمثل قدیمی ممکن است غلط باشد. برندهها زمین را ترک میکنند. اما به جای اینکه به ترک زمین به چشم شکست نگاه کنند، انرژی خود را صرف کار بعدی میکنند…و بعدی، و بعدی.
شاید این رمز رسیدن به همان چیزی است که ما هرگز از ترک زمین انتظار نداریم.
بیبیسی / آماندا روگری