آموزش؛ سهل و گاهی ممتنع
پائولوفریره اندیشمند برزیلی معتقد است انتقال معلومات از یک منبع معرفتی قدرتمند به دریافت کنندگان انفعالی، به هیچ وجه در رشد شخصیت آنها تاثیر مثبت نمیگذارد و به ایجاد خودآگاهی مستقل و انتقادگر و توانا کردن افراد برای مشارکت در حل مسایل اجتماعی کمک نمیکند.
به همین دلیل به پیشنهاد او، نظام کنونی آموزش ،که آن را «آموزش مخزنی» مینامد که بر معلومات انباشته شده معلمان استوار است، باید به نظام جدیدی برای «آموزش ستمدیدگان» تبدیل شود.
او برای این نظام جدید اصول زیر را در نظر گرفته است:
۱- اعتقاد به توانایی افراد برای فراگیری،دگرگونی و رهایی خویش از شرایط سرکوب کننده جهل ، فقر و استثمار
۲- تماس مستقیم فراگیرندگان با واقعیتهای خاص زندگی و مسائل مربوط به آن، تجزیه و تحلیل فشارها و محدودیتهای تحمیل شده به آنان از سوی ساختار اجتماعی و ایدئولوژی رسمی
۳- طرد تفاوتهای موجود بین «آموزش دهنده» و «آموزش گیرنده» و در نظر گرفتن هر دو به عنوان «فراگیرنده»
۴- گفت و شنود آزاد
۵- مشارکت در کوششهای رهایی دهنده
عده دیگری از اندیشمندان انتقادگر معاصر همچنین ایوان ایلیچ نویسنده معروف «آموزش بدون مدرسه» به این نتیجه رسیدند که ارتباط را به عنوان فراگردی جدانشدنی از سایر فراگردهای اجتماعی و سیاسی ضروری برای توسعه و استقلال، مورد نظر قرار دهند.
سرخوردگیهایی که بر اثر شکست برنامه های نوسازی غربی در کشورهای جهان سوم پدید آمد نشان داد که ارتباطات ، برای موثر واقع شدن باید بطور نهادی با فراگردهایی همچون :
•سازماندهی
•هوشیارسازی: آگاهی از حقوق اجتماعی و تواناییهای جمعی خود
•سیاسی گری: آمادگی برای نه فقط دگرگون سازی بلکه مشارکت در تصمیم گیری و رهبری
•تکنیک دهی
ترکیب شوند.
برای اینکه ارتباطات بتواند وظیفه تحقق موارد مذکور را ایفا کند باید تمام نهادهای دست اندرکار از یک دیدگاه فلسفی و روش شناسی ارتباطی مناسب و موزون پیروی کنند.
کاظم معتمدنژاد/استاد و رئیس سابق دانشگاه علوم ارتباطات اجتماعی