خشم پیادهرو چیست؟
چطور تشخیص میدهیم کارها به اندازۀکافی سریع پیش نمیرود؟
چراغ سبز شده اما ماشین جلویی هنوز راه نیفتاده است.
ده نفر توی صف ایستادهاند اما صندوقدار مثل یک لاکپشت کند است.
پنج دقیقه گذشته، اما هنوز فیلمی که میخواهید ببینید دانلود نشده است.
این انتظارها مغز ما را منفجر میکند، حتی اگر چند ثانیه بیشتر طول نکشد. توی دلمان فحش میدهیم و عبوس و عصبانی میشویم.
به این تمایل ما به پرخاشگری، وقتی بیهوده معطل میشویم، «سندروم خشم پیادهرو» میگویند.
پدیدۀ روانشناختیای که در جامعۀ شتابان امروز هر روز بیشتر احساسش میکنیم.
چلسی والد — چندی پیش فهمیدم که از «خشم پیادهرو» رنج میبرم، عارضهای که بهتازگی شناسایی شده است.
شما هم میتوانید خودتان را با «سنجۀ سندروم پرخاشگری پیادهرو» بسنجید، ابزاری که لئون جیمز، روانشناس دانشگاه هاوایی، طراحی کرده است.
آیا تابهحال برایتان پیش آمده که هنگام راهرفتن وسط جمعیت متوجه شوید رفتاری خصمانه دارید (به کسی زل زدهاید، قیافهای عبوس به خود گرفتهاید، نزدیکتر یا تندتر از حد انتظار حرکت میکنید) و «از افکار پرخاشگرانه لذت میبرید؟»
البته، خشم ناشی از کندی به پیادهرو محدود نمیشود. رانندههای کُنددست، اینترنت کند، صفهای طولانی خرید که به کندی جلو میروند – همۀ این کندیها دیوانهمان میکنند. شاید بگویید مقدمۀ این نوشتار نیز دیگر دارد بیش از حد طولانی میشود. پس میروم سر اصل مطلب.
کارهای کند به این دلیل اعصابمان را خرد میکنند که سرعت بالای جامعه حس زمانبندی ما را دچار اختلال کرده است.
کارهایی که نیاکان ما بهطرز شگفتانگیزی کارآمد میپنداشتند، امروزه ما را از کوره به در میکنند. صبر در عصر توییتر فضیلتی است که نابود شده.
دانشمندان علوم شناختی میگویند روزگاری صبر و بیصبری هدفی تکاملی داشتند. ساعتی درونی و دقیق که به ما میگوید چه وقت برای کاری بیش از حد منتظر ماندهایم و دیگر وقت آن است که حرکت کنیم. وقتی این ساعت به صدا درمیآمد، یعنی زمان دستکشیدن از جستوجوی آذوقه در قطعهزمینی بایر یا رهاکردنِ شکاری ناموفق فرا رسیده است.
سرعت بالای جامعه ساعت درونی ما را از تنظیم انداخته است.
این ساعت انتظاراتی ایجاد میکند که نمیشود به آنها با سرعت کافی پاداشی درخور داد، یا اصلاً پاداشی داد.
وقتی کارها کندتر از حد انتظار ما پیش میروند، ممکن است ساعت درونی ما، با طولانیتر کردن زمان انتظار و برانگیختن خشم که با میزان تأخیر بهوجودآمده تناسبی ندارد، فریبمان بدهد.
سرعت عمر ما با فرهنگ پیوند خورده است. پژوهشگران نشان دادهاند که شتاب فزایندۀ جامعه طاقتمان را طاق میکند.
روانشناسان و اقتصاددانان، در آزمایشهایی، از آزمودنیها پرسیدند آیا ترجیح میدهند مقداری اندک از چیزی را اکنون دریافت کنند یا مقدار زیادی از همان چیز را در آینده به دست آورند؟
برای نمونه، ۱۰ دلار امروز در مقابل ۱۰۰ دلار در سال آینده یا دو تکه غذا همین الان در برابر شش تکه، ۱۰ ثانیۀ دیگر.
آزمودنیها (هم انسانها و هم حیوانات) اغلب گزینۀ اول (زمان حال) را انتخاب کردند، حتی در مواقعی که بهترین گزینه نبود.
یکی از پژوهشها نشان داد که قراردادن افراد در معرض «برترین نمادهای فرهنگ بیصبری» -مثلاً نمادهای فستفودی مانند کمانهای طلایی در لوگوی مکدونالد- سرعت خواندن و انتخاب محصولات سریع را در آنها بالا میبرد و باعث میشود پاداشهای کوچک کنونی را بر جوایز بزرگ بعدی ترجیح دهند.
بیتحملی ما و عدم پذیرش کندی در بحث فناوری حتی آشکارتر نیز میشود.
ویتمن میگوید: «امروزه بهرهوریِ همهچیز بسیار بالاست. روز به روز از صبر ما کاسته میشود».
اکنون اصرار داریم که صفحات وب در عرض یکچهارم ثانیه بارگذاری شوند، درحالیکه در سال ۲۰۰۹ با دو ثانیه و در ۲۰۰۶ با چهار ثانیه مشکلی نداشتیم. در سال ۲۰۱۲، ویدیوهایی که در عرض دو ثانیه بارگذاری نمیشدند شانس چندانی نداشتند برای اینکه بهسرعت دست به دست و دیده شوند.
تحقیقات جدید به احتمال بدترشدن این چرخه اشاره میکنند.
وقتی من و دوست کُندکارم خیابان را با سرعتی حلزونی میپیمودیم، کمکم از این میترسیدم که آنقدر دیر کنیم که میزی را که رزرو کرده بودیم از دست بدهیم. اما وقتی به رستوران رسیدیم، فقط چند دقیقه از زمان قرار عقبتر بودیم. درک زمانی من تاب برداشته بود. چرا؟
خشم میتواند در عملیات ساعت درونی ما خرابکاری کند. تجربۀ ما از زمان تجربهای ذهنی و غیرعینی است؛ زمان گاهی ممکن است در یک چشم بر هم زدن سپری شود و گاهی هم به نظر برسد که برای همیشه دوام خواهد داشت.
کلودیا هاموند در کتاب خود با عنوان پیچش زمان: توضیح میدهد که هیجانات قوی بر درک همۀ ما از زمان تأثیر میگذارند.
هاموند توضیح میدهد که وقتی میترسیم یا مضطربیم، زمان طولانیتر میشود.
کسی که از عنکبوت هراس دارد مدت زمانی را که در اتاقی کنار یک عنکبوت سپری کرده است زیاد برآورد میکند؛ همینطور چترباز تازهکاری که هنوز ترسش نریخته، زمانی را که برای رسیدن به زمین سپری میکند طولانی میپندارد.
دلیلش این نیست که مغز ما در چنین مواقعی سرعت میگیرد. در چنین موقعیتهایی، زمان دچار پیچش میشود چون حوادث را خیلی فشرده تجربه میکنیم.
تکتک لحظههایی که در معرض تهدید قرار داریم جدید و واضح به نظر میآید.
مکانیزم فیزیولوژیکی بقا، حس هشیاری ما را تقویت میکند و در یک بازۀ زمانی کوتاه، نسبت به وضعیت عادی، خاطرات بیشتری را بستهبندی میکند.
در این میان، مغز ما به اشتباه فکر میکند زمان بیشتری سپری شده است.
آیا میتوانیم خشم ناشی از کندی را پس بزنیم و صبر و شکیبایی را دوباره به دست بیاوریم؟
بله، این کار شدنی است. اما باید راهی پیدا کنیم برای تنظیم مجدد ساعت درونیمان و رفع پیچش زمان.
میتوانیم برای جلوگیری از احساساتمان قدرت اراده را امتحان کنیم، اما این کار تا حدی جواب میدهد.
باید شمپانزهها را در محیطهای آزمایشگاهی مشاهده کنید.
روساتی میگوید، وقتی شمپانزهها منتظر جوایزی بهتعویقافتاده هستند، حتی با انتخاب خودشان، «دست به کارهایی میزنند مانند درآوردن صداهای منفی. خودشان را میخارانند، که نشانۀ استرس در نخستین سانان است، یا ممکن است به دیوار ضربه بزنند، که نوعی قشقرق است».
این شمپانزهها همان مغز شما در حالت انتظارند.
روش قدرت اراده ، اشکال دیگری هم دارد. به بیان دیوید دِستینو، روانشناس دانشگاه نورثایسترن آمریکا، استفاده از قدرت اراده ظاهراً ما را در مقابل وسوسۀ بعدی پذیراتر میکند. او اعتراف میکند خودش از آن دسته آدمهایی است که در صف قهوۀ استارباکس از سر ملال آه میکشند.
اگر او همۀ نیروی خویشتنداریاش را صرف ساکتماندن در صف بکند، شاید وقتی به اول صف رسید نتواند در مقابل هوس کیک شکلاتی دوقلو مقاومت کند.
تحقیقات نشان داده است که مدیتیشن و هشیاری -تمرین تمرکز روی زمان حال- به درمان بیصبری کمک میکند، هرچند کاملاً معلوم نیست چرا؟
شاید دلیلش این باشد که افرادی که مدیتیشن میکنند بهتر میتوانند با پیامدهای هیجانی بیصبری کنار بیایند، چون بیشتر به آن خو گرفتهاند.
ایتان نیکترن، استاد مدیتیشن در سنت بودائیسم شامبالا و ساکن نیویورک، میگوید افرادی که به مدیتیشن مشغولند «با شرایط ناخوشایند دوست میشوند». مدیتیشن تکنیکی فراهم میکند «برای مواجهه با لحظۀ کنونی آنگونه که هست، بیآنکه سعی در تغییر موقعیت داشته باشیم».
بااینحال، از نظر دستینو، تمرین منظم مدیتیشن چیزی نیست که افراد کمطاقت احتمالاً از عهدهاش برآیند.
او پیشنهاد میکند با هیجان به جنگ هیجان برویم. او به این نتیجه رسیده است که حس قدردانی نوعی میانبر روانی برای صبر بیشتر است.
دستینو در یکی از مطالعاتش دریافت افرادی که در قالب تمرینْ متنی کوتاه دربارۀ چیزی مینویسند که قدرش را میدانند، بیشتر تمایل دارند از پاداشهای کوچکتر کنونی بهخاطر جوایز بزرگتر آتی بگذرند.
دستینو میگوید، شمارش موهبتهایی که دارید -حتی اگر ربطی به تأخیر فعلی نداشته باشند- میتواند ارزش عضویت در جامعۀ بشریِ همدل و اهمیت «بیشعور نبودن» را به شما گوشزد کند.
این کاری است که میتوانیم امتحانش کنیم. من اخیراً در یک پیادهروی با دوست کُندم فهمیدم که بهرهگیری از خصوصیت قدردانی کار آسانی است.
با اشتیاق به شوخطبعیهای بانمک او، به گردشهای مفرحی که با هم رفتهایم و به دلگرمیهایش در دوران سختی میاندیشم.
وقتی آرامآرام به سوی رستوران قدم برمیداریم یک لحظه احساس میکنم از « خشم پیادهرو » رها شدهام. آیا واقعاً ممکن بود چنین سازوکارِ ناسازگاری را به این راحتی اصلاح کنیم؟
همان حین که این احساس لطیف را در رستوران تجربه میکنم، بیآنکه متوجه شوم در درونم خشمی نسبت به پیشخدمت، آشپزخانه و اتوبوس برگشت شکل میگیرد. من حتی از خشم خودم خشمگینم؛ انگار میخواهد برای همیشه ادامه داشته باشد.
دفعۀ بعد، بهتر است در خانه شام بخورم.