رسانه و بحران – بخش دوم
مصاحبه با دکتر محمدرضا سرگلزایی
رباتهای ایثارگر نباشیم
🔘 فارغ از همه بحثهای کلانِ جامعهشناسی سیاسی، میبینیم که همهی رسانهها، از رسانههای لیبرال و رسانههای غربی گرفته تا رسانههای داخلی، همه همیشه مشغول انتشار اخبارهای بد هستند و حتی اینکه همیشه بحرانی نشان بدهند و حتی شبهبحران را بحران نشان بدهند، خود همین باعث بی تفاوتی آدمها نسبت به بحرانهای واقعی نمیشود؟
چرا. قطعا. در خیلی از رسانهها ممکن است که سوگیریها به نفع بعضی از جریانهای قدرتمند وجود داشته باشد.
حتما در آمریکا رسانهای وجود دارد که قرار است جمهوریخواهان را بالا بیاورد، حتما در بریتانیا رسانهای وجود دارد که قرار است، محافظهکاران را سر کار بیاورد و…
در کل هر رسانهای که تلاش به بمباران ذهن مردم میکند، مردم را دچار کرختی عاطفی یا دچار یک سردرگمی میکند که ندانند چه باید بکنند، در پدیدههایی اغراق ایجاد میکند که مردم را هدایت کند، این رسانه فرق نمیکند وابسته به چه گروه حکومتی در چه کشوری باشد، این رسانه بیشتر از اینکه نقش سازنده ای داشته باشد، نقش مخرب دارد.
🔘 در نظام سرمایهداری، رسانهها آن چیزی را به خورد مخاطبشان میدهند که مشتری دارد و آنها هم میخواهند مشتری خودشان را جذب کنند. از دیگر سو دوباتن معتقد است که اخبار هولناک بیرونی مفرّی است که فرد جامعه ی مدرن با تمرکز بر آن درد و غمهایی که بیرون خودش است ، از درون خودش و از اضطرابها و استرسهایی که درون خودش دارد بیرون بیاید و خود را تسکین ببخشد. بهنظر شما کدام سویه این اتفاق پر رنگ تر است؟ اینکه مشتریها رسانهها را به این سمت میبرند؟ یا این که این میل برساختهی رسانهها هست؟
نظامهای اقتداری که از ما سوءاستفاده میکنند، بر نقطه ضعفهای روانی ما سوار میشوند تا بتوانند از ما بهره کشی کنند. رسانههای وابسته و نهادهای اقتدار چطور سوءاستفاده میکنند؟ با ضربه زدن به پاشنهی آشیل ما. پاشنهی آشیل ما یک پدیدهی روانشناختی است؛ یعنی وقتی که ما تمایل داریم که از بعضی مسائلمان به سمت یک پدیدهی جهانی مثل جام جهانی فوتبال فرار کنیم، رسانهها از این تمایل به فرار ما استفاده میکنند و سوار آن میشوند و این ماجرا را برای ما بزرگ نشان میدهند.
اگر ما هیچ کدام تمایلی به فرار از مسائلمان نداشته باشیم، فوتبال را از فوتبال بزرگتر نمیبینیم اما وقتی که دلمان میخواهد یک ماه بیخیال دغدغههایمان شویم و فقط بنشینیم نگاه کنیم که چه کسی به چه کسی گل میزند، خب رسانهها هم از این استفاده میکنند. بنابراین این ماجرا یک ماجرای دوطرفه است؛ یعنی نهادهای اجتماعی برساختهی وضعیت زیستی-روانی بشر هستند و وضعیت زیستی روانی بشر هم برساختهی نظامهای اجتماعی است. این یک طرفه نیست.
🔘یعنی وضعیت مطلوب این است که انسان با دردها و مسوولیتها و آن واقعیت هستی بیرونی و درونی خودش مواجه بشود، این به بهتر شدن زندگیاش کمک میکند؟ یا اصلا کلا این وضعیتی هست که انسان میخواهد از خودش بیرون بیاید و رسانهها هم به این دامن میزنند. این را نامطلوب میدانید؟ و وضعیت مطلوب کدام است؟
واقعا راجع به انسان نمیشود یک نسخهی واحد داد به دلیل اینکه وقتی ما راجع به گونهی انسانی صحبت میکنیم، آنقدر تنوع مسائل انسانی و تنوع ژنتیک انسانی و تنوع تفکر انسانی زیاد است که یک نسخهی واحد دادن حتما منجر به فرو افتادن و سقوطی میشود که خیلی از نظریهپردازهای حوزهی روانکاوی و فلسفه هم دچار این فرو افتادن و یافتن شاهکلیدی شدند و نسخهی واحدی تجویز کردند.
بنابراین من نمیتوانم بگویم حتما انسان باید چنین کند. ولی اساسا ما باید تحمل تنها شدن، تامل کردن، به درون خود رفتن و به احوالات نفسانی خودمان آگاه شدن را داشته باشیم. این یک بحث خیلی کلی است؛ اینکه چگونه باید این اتفاق بیفتد؟ آیا ما باید تنها شویم؟ آیا ما باید دورههای اعتکاف داشته باشیم؟ آیا ما روزانه باید مراقبه داشته باشیم؟ آیا ما باید تراژدی بخوانیم و تئاتر ببینیم؟ آیا ما باید پیش روانکاو برویم؟ این بایدها، بایدهایی است که ممکن است در هر آدمی متفاوت با آدم دیگری باشد.
ولی اینکه ما اساسا به سراغ دروننگری و بررسی احوالات درونی خودمان نرویم و فقط ذهنمان در حال پیگیری و مشاهدهی اتفاقات بیرونی باشد، این باعث میشود ما از یک بخشی از خودمان غافل بمانیم و خیلی وقتها ممکن است که آن چیزی را که باید در درون حل کنیم در بیرون دنبالش بگردیم.
برعکس این هم اتفاق میافتد: گاهی بعضی از آدمها هم همهاش به درون خودشان میخزند و به مسائل اجتماعیای و مسائل شهروندیای که باید به آن توجه کنند، ارزشی نمیدهند.
به جای توجه به امر سیاسی که ساخت تدبیر کلان زندگی ماست، مرتب در حال به درون خزیدن، تحلیل روانی، مراقبه، مصرف روانگردان و امثال اینها هستند.
یعنی گاهی اوقات وقتی ما در بیرون با بنبست مواجه میشویم، به شکل افراطی به درون میپردازیم و گاهی که در درون با بنبست مواجه میشویم، جذب و غرق رخدادهای بیرون می شویم. پس این امری است که ممکن است ما از دو طرف دچار مشکل شویم.
🔘 در سطح جهانی یک نابرابری خیلی عمیقی وجود دارد. یک فاصله ناعادلانه رسانهای وجود دارد که یکی از آنها را در یکی از سخنرانیها ترامپ شاهد بودیم. او در یک سخنرانی گفت: “الان در آنجا (منظورش ایران بود) یک سیل بزرگی آمده که خب شماها از آن بیخبر هستید (خطابش به مردم بود) چون رسانههای ما پوشش ندادند و … از دیگر سو دوباتن اشاره میکند وقتی از زندگی عادی مردمان یک منطقه تصوری نداریم، نمیتوانیم در هنگامهی بحران آنها را درک کنیم. به نظر شما این که زندگی عادی بسیاری از مردمان چه در ایران (همه به جز تهران) و چه در خارج از ایران (جهان سومی) در اخبار و رسانهها به صورت روزانه نیست، در این که در زمان بحران حس همدلی کمتری به وجود نیاید تاثیرگذار نیست؟ با توجه به این وضعیت، به نظر شما انسانی که میخواهد در برابر این وضعیت مقاومت کند مخصوصا روزنامهنگاران و روشنفکران؛ چطوری میتوانند و چه کاری از دستشان برمیآید؟ با وجود این همه رسانهها و غولهای رسانهای که پول و سرمایه هم دست آنهاست، وظیفهی شخصی ما چیست؟ چطوری میتوانیم خودمان را نسبت به این وضعیت آگاه کنیم؟
خیلی بار سنگینی روی دوش فرد نمیتوانیم بیندازیم، بهخاطر اینکه هر کدام از ما نمیتوانیم یک رسانهی شخصی برای خودمان داشته باشیم یا هزینه یک رسانهی قدرتمند و مستقل را بدهیم.
راهحلی که من برای خودم در نظر گرفتم و شاید به کار بعضی بیاید این است که اساساً خودم را با اخبار روزانه درگیر نمیکنم؛ یعنی تلویزیون روشن نمیکنم، روزنامه نمی گیرم و شخصاً در شبکههای اجتماعی حضور ندارم و این باعث میشود که من هر روز با یک بمباران خبری مواجه نباشم.
من اگر بخواهم با اخبار مواجه شوم به سراغ ماهنامههای تحلیلی میروم، به سراغ برنامههای مستند میروم و نه برنامههای خبری. سعی میکنم خودم را در معرض امواج دائمی (که هیچ کمکی به اینکه من ساختارمند و هدفمند حرکت کنم نمیکنند) قرار ندهم. اگر قرار است یک کاری برای کمک به بحرانزدهها بکنم، این کار را در انتهای سال برای اجرا در سال آینده طراحی میکنم.
برنامه ریزی می کنم که من این سهم از وقتم و این سهم از انرژی یا این سهم از پولم را در یک NGO میگذارم.
آن NGO قرار است یک تیم تحلیلگر داشته باشد و آن تیم تحلیلگر بر مبنای مطالعه و تحلیل تخصصی کلان داده ها، به این نتیجه برسند که مهمترین مسالهی جاری ما مثلا در حوزهی کودک چیست و ما قرار است در آن NGO در این حوزه کار کنیم نه اینکه اخبار بگوید در چه حوزهای الان نیاز است که ما کار کنیم. ما برای خودمان مثل یک سازمان چشمانداز داریم و ماموریت داریم و این ماموریت و چشماندازمان را به شکل راهبُردی از ابتدای سال تا انتهای سال ترسیم کردیم و در آن جهت پیش میرویم و اینطوری نیست که رادیو و تلویزیون یا روزنامه را باز کنیم تا آن روزنامه به ما بگوید که الان وضعیت چیست و چه باید کرد و ما تازه الان تصمیم بگیریم که الان باید به سراغ منابعمان برویم و منابعمان را صرف چه چیزی بکنیم.
ما در سطح کلان هم میبینیم یک چنین کنشهایی به نمایش درمیآید؛ مثلا زمان بحران مسوولان تازه به این فکر میافتند که برای بحرانزدهها بودجه تامین کنند.
مگر بودجهی جاری مملکتی که هر سال با بحران سیل، زلزله و امثال این درگیر است، نباید از قبل در بودجه پیشبینی میشد؟
ما که برای پیشگیری از آسیبهای طبیعی کاری نکردهایم، تازه این اتفاقات که میافتد به فکر فراهم کردن پول خسارت میافتیم.
در سطح فردی هم طبیعی است که ما سرتیتر روزنامه را نگاه میکنیم و تصمیم میگیریم که امروز چه کار کنیم! درحالیکه ما باید خودمان را از این بمباران رسانهای کنار بکشیم و خودمان انتخاب کنیم که چه منابع تحلیلیای ( آن هم نه به صورت روزمره بلکه به صورت یک خط سیر مطالعاتی ) را بررسی کنیم و بر آن اساس برای خودمان یک خط سیری را ترسیم کنیم.
طبیعی است که هر برنامهای یک وقت ذخیرهای هم در نظر می گیرد، که اگر یک اتفاقی در این حد افتاد، من ممکن است که یک هفته برنامهام را تغییر بدهم و مثلا به یک جایی برای کمکرسانی بروم.
اما اینکه من اصلا چنین برنامهای را ندارم؛ یعنی من اصلا برای امدادگری و برای مقابله با سوانح هرگز آموزش ندیده ام اما یک دفعه میگویند فلان جا اینطوری شد و “من میگویم بچهها بلند شوید برویم” این اساسا نه به آن منطقه کمک میکند و نه به رشد من.
فقط من تحتتاثیر هیجان، کنشهایی انجام میدهم و تا درگیر هیجان هستم، خودم را از هر دغدغهای راحت میکنم چون فکر میکنم من الان درگیر این ماجرا هستم. آنجا که هیجان فرو مینشیند و من برمیگردم دوباره دچار همان سردرگمی هستم که قبل از این حادثه، ماجرا و بحران داشتم. بنابراین من فکر میکنم که باید ساعتهای زیادی رسانهها را خاموش کنیم، ساعتهای زیادی تلویزیونها را ببندیم و موبایل مان را روشن نکنیم و یا اگر روشن میکنیم بدانیم که برای این کار قرار است از این ساعت تا این ساعت پای این ابزار بنشینم.
ما باید یک رژیم اینچنینی به خودمان بدهیم وگرنه ما صددرصد مقهور بحرانسازیهای دائمی و بمباران رسانهای میشویم و همانطور که عرض کردم به یک بردگی فرهنگی دچار میشویم.
انگار روباتهایی هستیم که قرار است در یک اتاق فکرهایی برای ما فکر شود و ما قرار است بعدا اجرایش کنیم.
حتی وقتی داریم ایثارگری میکنیم، این ایثارگری برای ما طراحی شده و بنابراین ما در آن لحظه « روبات ایثارگر» هستیم.