کار کردن؛ در نبود حس کار کردن !
ترجمه : دکتر نغمه فرازی
گاهی اوقات تلاش برای حفظ استمرار در یک وظیفه، پروژه یا حتی حرفه، مثل این میماند که با گرفتن موهایتان، خود را از باتلاق بیرون بکشید.
اما خود انگیزشی به شیوهی صحیح، یکی از اقدامات مهمی است که تفاوت میان افراد کارأمد و سایرین را رقم میزند.
میتوان گفت که برانگیزش تا حدودی به خودِ شخص بستگی دارد. امکان دارد چیزی که برای شما جواب میدهد، برای من کارساز نباشد و به نظر میرسد برخی از افراد بیش از سایرین به یک چیز پایبند میمانند.
درهرحال، پس از 20 سال تحقیق دربارهی انگیزش انسان، من و تیمم چندین استراتژی را تعیین کردیم که ظاهرا برای اکثر افراد جواب میدهند.
چه بخواهند وزن کم کنند، چه بخواهند برای بازنشستگی پسانداز کنند و چه بخواهند یک طرح طولانیمدت و دشوار کاری را به مرحلهی اجرا برسانند.
اگر تاکنون پیش آمده که صرفا به خاطر به تعویق انداختن یا نداشتن تعهد به هدفی، به آن نرسید – برای همه پیش آمده- توصیه میکنم ادامهی مطلب را بخوانید. این چهار مجموعه تاکتیک به استمرار شما کمک می کنند.
1. اهدافی را طراحی کنید
تحقیقات فراوان به اهمیت تعیین اهداف اشاره کردهاند. مثلا مطالعات نشان دادهاند که وقتی فروشندگان هدف دارند، قراردادهای بیشتری را میبندند و وقتی افراد تعهد بیشتری به تمرینات روزانه دارند، تناسب اندام بهتری پیدا میکنند.
جاهطلبیهای انتزاعی – نظیر اینکه «بهترینت را نشان بده» – معمولا تاثیر کمتری نسبت به یک اقدام مشخص نظیر به دست آوردن 10 مشتری جدید در یک ماه یا پیادهروی روزانه 10 هزار گام دارند.
بنابراین بهعنوان اولین قانون کلی، باید هر هدفی که برای خودتان تعیین میکنید یا روی آن به توافق میرسید را به شکل دقیق و مشخص بیان کنید.
همچنین اهداف باید در صورت امکان، بهجای انگیزههای بیرونی، محرکهای درونی را هدف بگیرند.
یک فعالیت زمانی نقش محرک درونی را ایفا خواهد کرد که هدف و مقصود خودش را داشته باشد؛ زمانی انگیزهی بیرونی ایجاد میکند که در خدمت یک هدف مجزا و بزرگتر – کسب پاداش یا اجتناب از جریمه – قرار بگیرد.
آرزوهای تحویل سال جدید را در نظر بگیرید. متوجه شدیم افرادی که اهداف لذتبخشتر را در ابتدای سال انتخاب میکنند – مثلا شرکت در کلاس یوگا یا شنبههای بدون گوشی – بیش از افرادی که اهداف مهمتر و نهچندان لذتبخش را انتخاب کردهاند، به پیگیری آنها ادامه میدهند.
البته اگر پاداش بیرونی بهاندازهی کافی بزرگ باشد، میتوانیم حتی به پای وظایف ناخوشایند هم بمانیم. حضور در جلسات شیمیدرمانی یک مثال خوب از این نمونه است.
همهی ما نمیتوانیم مسئولیتهایی پیدا کنیم که دوستشان داشته باشیم. پس نکته اینجاست که باید روی عناصری از کار که به نظرمان لذتبخشند تمرکز کنیم.
بهصورت کلی دربارهی میزان لذتبخش بودن اتمام یک وظیفه فکر کنید؛ مثلا اتمام این وظیفه به شما فرصت میدهد که مهارتهایتان را به رهبران کمپانی نشان دهید، روابط داخلی مهمی بسازید یا برای مشتریانتان ارزشآفرینی کنید.
2. پاداشهای تاثیرگذار بیابید
برخی از وظایف یا حتی دورههای حرفهی کاری شما، کاملا طاقتفرسا هستند. در این شرایط بهتر است که انگیزههای بیرونی و کوتاه مدت تا میانمدتی را برای خودتان بسازید، بهخصوص اگر آنها در کنار طرحهای تشویقی پیشنهادشده از طرف سازمانتان قرار بگیرند.
میتوانید به خودتان وعده دهید که اگر آن پروژه را تمام کردید، به سفر بروید یا اگر وزن کم کردید، فلان هدیه را برای خودتان بگیرید.
اما مراقب باشید که از انگیزههای گمراهکننده دوری کنید.
یک اشتباه این است که به خاطر کمیت یا سرعت وظایف تکمیلشده به خودتان جایزه بدهید، درحالیکه در واقعیت باید به دنبال کیفیت عملکرد باشید. حسابداری که برای اتمام سریع یک پروژهی حسابرسی به خودش جایزه میدهد، احتمالا فضا را برای اشتباه باز میگذارد.
یک دام رایج دیگر، انتخاب پاداشهایی است که دستاورد حاصلهی شما را تضعیف میکنند.
اگر جایزهی فردی که رژیم گرفته و وزن کم کرده، خوردن پیتزا با نوشابه باشد، احتمالا بخشی از سختکوشی خود را با همین وعده به باد خواهد داد و دوباره عادتهای بدش را شروع میکند.
اگر پاداش عملکرد خوب در محیط کار، مجوز تنبلی در هفتهی بعد باشد، میتوانید آن تاثیر مثبتی که خلق کردهاید را تضعیف کنید.
تحقیق دربارهی پدیدهای که روانشناسان آن را متوازنسازی مینامند، نشان میدهد که گاهی اوقات دستیابی به هدف، به افراد اجازه میدهد در برابر وسوسهها تسلیم شوند که این عمل گامی رو به عقب است.
همچنین برخی از پاداشهای بیرونی، تاثیرگذارتر از سایرین هستند. مثلا محققان در آزمایشهای خود متوجه شدند که اکثر افراد برای
دستیابی به یک پاداش نامعین (مثلا شانس 50-50 برای دریافت 150 یا 50 دلار پاداش) سختتر کار میکنند (زمان، تلاش و سرمایهی بیشتری میگذارند)، تا پاداشی که معین باشد (احتمال 100 درصدی برای دریافت 100 دلار پاداش).
شاید به این خاطر که مورد اول چالشبرانگیزتر و جذابتر است.
تصویب پاداشهای مبهم در محیط کار دشوارتر است، اما غیرممکن نیست. شاید بتوانید این پروسه را به یک «بازی» تبدیل کنید.
دو پاکت روی میزتان بگذارید که درون یکی از آنها مبلغ بیشتری باشد و فردی که مسئولیت را به پایان رسانده، تنها با انتخاب شانسی یکی از آنها، مبلغ داخلش را پاداش بگیرد.
و بالاخره، بیزاری از ضرر. ترجیح افراد به اینکه ضرر نکنند تا اینکه بخواهند پاداش معادل آن را به دست بیاورند را میتوان برای طراحی محرک بیرونی قدرتمند استفاده نمود.
در یک مطالعه، دانشمندان دانشگاه پنسیلوانیا از افراد خواستند که به مدت 6 ماه، هر روز 7 هزار قدم پیادهروی کنند.
گروهی از شرکتکنندگان پس از هر روز برآوردهسازی این هدف X دلار پاداش میگرفتند، درحالیکه گروه دوم در صورت عدم برآوردهسازی این هدف X دلار ضرر میکردند.
نتیجه نشان داد که گروه دوم 50درصد بیش از گروه اول، این هدف روزانه را برآورده میکردند که علت همان ترس از ضرر و زیان بود.
3. تداوم پیشرفت
وقتی افراد برای دستیابی به یک هدف تلاش میکنند، معمولا در ابتدای کار خیلی انگیزه دارند و سپس در میانههای راه جا میزنند، جایی که احتمال کاهش سرعتشان بیش از سایر مقاطع است.
مثلا در یک مطالعه، مشاهده شد که یهودیهای معتقد, در شبهای اول و آخر هانوکا بیش از شش شب دیگر شمع روشن میکردند، درحالیکه سنت مذهبی آنها میگوید باید هشت روز متوالی شمع روشن کنند.
خوشبختانه، تحقیقات چندین روش را برای مبارزه با این الگو پیشنهاد دادهاند.
اولین روش را «کوتاهسازی دورهی میانی» مینامم.
اگر هدف خود را به اهداف فرعی کوچکتر تقسیم کنید ، مثلا اهداف فروش فصلی را به اهداف هفتگی تقسیم کنید، در اینصورت سراغ برآوردهسازی همان اهداف فرعی و کوچکتر خواهید رفت و زمان کمتری برای تنبلی دارید.
دومین استراتژی، تغییر طرز فکر شما دربارهی پیشرفت است.
وقتی روی غلتک افتادیم، هدف در تیررسمان به نظر میرسد و تمایل داریم تلاشمان را بیشتر کنیم. مثلا مشتریان طرحهای وفاداری، وقتی به کسب جایزهی خود نزدیکتر میشوند، تمایل بیشتری برای هزینه کردن نشان میدهند.
میتوانید نقطهی شروع خود را به عقبتر ببرید و بدین ترتیب از چنین طرز فکری منتفع شوید؛ شاید پروژه نه از اولین اقدام شما بلکه از زمان پیشنهاد طرح آغاز شده باشد.
یک ترفند ذهنی دیگر این است که در میانههای راه, به کارهایی که تا آن مقطع انجام دادهاید فکر کنید و سپس توجهتان را به وظایف باقیمانده معطوف نمایید.
تحقیق من نشان داده که این تغییر دیدگاه میتوانند انگیزهی ما را افزایش دهد. مثلا در تبلیغی که میخواهد مشتریان را به خرید بیشتر تشویق کند، تاکید بر گامهای طی شده در ابتدای کار ( شما 2 مورد از 10 خرید لازم را انجام دادهاید ) و تاکید بر گامهای ازدسترفته در اواخر مسیر ( شما دو خرید دیگر تا کسب جایزهی خرید رایگان فاصله دارید )، نقش موثری را ایفا خواهد کرد.
4. تاثیرپذیری از دیگران را مهار کنید
انسانها موجودات اجتماعی هستند. دائما نگاه میکنیم که دیگران چه میکنند و اقداماتشان بر ما تاثیر میگذارد. حتی نشستن در کنار فردی که عملکرد خوبی دارد، میتواند نتیجهی ما را ارتقا دهد.
اما وقتی صحبت از انگیزش میشود، با چالش پیچیدهتری مواجه میشویم.
وقتی میبینیم یکی از همکاران به سرعت در اجرای یک وظیفه پیشرفت میکند، درمانده میشویم و به یکی از این دو طریق واکنش نشان میدهیم:
– یا از او الهام میگیریم و سعی میکنیم از رفتارش تقلید کنیم
– یا اینکه انگیزهی خودمان را از دست میدهیم و میگوییم که در اجرای آن وظیفه به گرد پای او نمیرسیم.
این خیلی غیرمنطقی نیست.
قانونی وجود دارد که میگوید هیچوقت بهصورت منفعل شاهد همکاران جاهطلب، کارآمد و موفق خود نباشید؛ چون احتمالش زیاد است که انگیزهی خود را از دست بدهید.
در عوض با آن همکاران صحبت کنید تا ببینید که چگونه با سختکوشی به این دستاورد رسیدهاند و چه توصیههایی دارند.
تحقیق من نشان میدهد که وقتی یکی از دوستان فلان محصول را توصیه کند، افراد تمایل بیشتری به خرید آن خواهند داشت، تا اینکه صرفا بدانند فلانی چنین محصولی را خریده است.
گوش کردن به آنچه الگوهای شما دربارهی اهدافشان میگویند، میتواند انگیزهی بیشتری را در شما ایجاد کند و بینشتان را ارتقا بدهد.
جالب اینجاست که توصیه دادن بهجای توصیهپذیری، می تواند رویکرد موثرتری برای غلبه بر کمبودهای انگیزشی باشد، زیرا اعتمادبهنفس را افزایش میدهد و بدین ترتیب شما را به عمل وامیدارد.
در مطالعهای جدید متوجه شدم افرادی که برای رسیدن به یک هدف؛ مانند پیدا کردن شغل، دستوپا میزنند، پیش خودشان فکر میکنند برای کسب موفقیت به توصیههای متخصص نیاز دارند.
اما در واقع، وقتی به نتیجهی بهتری میرسند که دانش و بینش خود را در اختیار کارفرمایان شغل قرار دهند؛ زیرا با این کار مجبور میشوند برنامههای مستحکمی را بچینند و خودشان هم از همان برنامهها پیروی میکنند.
تفکر دربارهی این افراد و تمایل ما به کسب موفقیت از جانب آنها، میتواند انگیزهی درونی لازم برای دستیابی به اهداف را فراهم کند.
یک خانم میتواند فشار کاری زیاد در محیط کار را مفید و سودمند قلمداد کند، اگر حس کند که با این کار نقش یک الگوی خوب را برای دخترش بازی میکند؛ یک آقا میتواند راحتتر به برنامهی تناسب اندام خود پایبند بماند، اگر در جمعهای دوستانه حس شادابی بیشتری داشته باشد.
خودانگیزش یکی از مهارتهایی است که بهسختی میتوان یاد گرفت، اما نقش مهمی در موفقیت شما خواهد داشت.