همدلی، مهارت آموختنی یا ویژگی شخصیتی ؟
انتخاب و ویرایش : دکتر نغمه فرازی
برای ما بسیاری از واژه ها همیشه آنقدر روشن به نظر می رسند که شاید یکبار به آنها فکر نکنیم. اما همین مفاهیم وقتی در چارچوب علم خود مطرح می شوند تعریفشان آن قدر بدیهی نیست. از این رو شاید بد نباشد در ابتدا “همدلی” را به لحاظ علمی برای توضیح دهیم.
- همدلی یا همدردی ؟
در علم روانشناسی برای بیان مفهوم هم دردی و همدلی از دو واژه استفاده می شود. آن دو واژه sympathy وEmpathy است که در زبان فارسی sympathy را به همدردی و empathy را همدلی ترجمه مکنیم.
همدردی یا sympathy ، یک اتفاق اتوماتیک است؛ یعنی درواقعبرلی همدردی ما نیاز به هیچ مهارتی نداریم؛ مثلا وقتی یک نفر در کنار ما گریه میکند ما هم خیلی وقتها بغضمان میگیرد و یا وقتی یک فیلم سینمایی را نگاه میکنیم که در آن برای یک نفر اتفاق وحشتناک میافتد ما هم مضطرب میشویم. این احساس همدردی چیزی است که درواقع جزء قابلیتهای ژنتیکی و فیزیولوژیکی همهی حیوانات اجتماعی ازجمله انسان است. تحقیقات نشان داده که ما و سایر حیوانات اجتماعی در مغزمان یک سری نورونها داریم که به آن نورونهای آیینهای گفته میشود. کارآیی این نورونها این است که عواطف بین اعضای یک گونه را میتواند به همدیگر انتقال دهند. مثلا هنگامی که یک نفر در حال درد کشیدن است و چهرهاش درهم رفته، وقتی ما با او صحبت میکنیم بدون اینکه حواسمان باشد چهرهی ما نیز درهم میرود.
- پس آنچه را همدردی می نامند به طور طبیعی و ذاتی در همه انسان ها وجود دارد؟
بله، اما مثل همهی قابلیتهای فیزیولوژیکی و ژنتیکی در همهی انسانها یکنواخت نیست؛ بلکه درجه و تنوع دارد. ممکن است در بعضیها همدردی آنقدر شدید باشد که اگر جایی بروند و کسی را در حال مریضی و درد کشیدن ببیند حتی ممکن است که از خود آن طرف هم بیشتر درد بکشند. درحالیکه بعضیها ممکن است که این ویژگیشان به لحاظ ژنتیکی و وراثتی و فیزیولوژیکی ضعیف باشد و راحتتر بتوانند صحنههای درد و رنج را ببینند و خیلی اذیت نشوند. ولی به هر حال هر کدام از اینها که باشد؛ یعنی ما در هر کدام از دو سر طیف واقع باشیم این اتفاق بهصورت کاملا خودکار و انتخاب نشده است.
اما همدلی یا Empathy, درواقع یک مهارت است و ما برای رسیدن به همدلی باید یک سری تلاشها انجام دهیم و به عبارت دیگر همدلی به صورت اتوماتیک اتفاق نمی افتد.
- چگونه می توان مهارت همدلی را در خود تقویت کرد ؟
آموختن مهارت همدلی، نیاز به یک سری مقدمات مفهومی و نیز یک سری مهارتهای تکنیکی دارد. برای اینکه ما همدلی بیشتری داشته باشیم از لحاظ مفهومی باید باور داشته باشیم که هر کدام از انسانها یک چیزهایی را بهتر میفهمند و یک چیزهایی را کمتر. هر کدام از انسانها به درجاتی قضاوتهایشان درست است و به درجاتی نادرست. اگر ما بخواهیم چنین نگاهی داشته باشیم، طبیعتا مقدمهاش این است که یک نگاه تکثرگرا داشته باشیم.
نگاههای اسطوره ای که یک مرز روشن قطعی راجع به حق و باطل و خیر و شر دارند، نمیتوانند مقدمهی همدلی را در پیروانشان ایجاد کنند. به همین دلیل یکی از موانع جهانی همدلی آیینهایی هستند که درواقع برای خیر و شر و حق و باطل مرزهای مطلقی قائل هستند و اسطورهها و افسانههایی ایجاد میکنند که در آنها افرادی هستند که خیر مطلق هستند و افرادی هستند که شر مطلق اند.
حالا اگر بخواهیم این موضوع را تبدیل به یک توصیهی عملی کنیم این است که در نظام تعلیم و تربیت و بهخصوص برای کودکان از ذکر کردن اسطورهها و افسانههایی که در آنها یکی حق مطلق است و یکی باطل مطلق باید خودداری کنیم و درواقع ذهن بچهها را با قصههایی تغذیه کنیم که در آنها آدمها، حیوانات و آن شخصیتهای نمایش یا داستان هر کدام در یک جایی دچار اشتباه میشوند و دیگری اشتباه آنها را تصحیح میکند و هیچ کسی باطل مطلق نیست که همیشه و همه جا اشتباه کند و هیچ وقت برای هیچ کس خیرخواهی نداشته باشد. این درواقع مقدمهی مفهومی و پیشگیرانهی موضوع است.
اما از نظر عملی برای اینکه ما بتوانیم با دیگران همدلی پیدا کنیم نیاز به این است که تکنیکهایی را بیاموزیم و یا در خود تقویت کنیم که در زیر به برخی از این تکنیکها اشاره می کنیم.
- شنونده فعال باشیم
ویژگی مشاهدهگر و شنونده فعال فعال این است که وقتی که به یک پروژه، به یک پدیده یا به یک مساله نگاه میکند با خودش این فرض را داشته باشد که یک چیزهایی را در مساله ندیده است، بنابراین باید یک فروتنی و تواضع شناختی همراه با یک علاقهمندی و کنجکاوی داشته باشد. همانطور که سقراط از اصطلاح philosophy (فیلسوف) استفاده میکند که درواقع به معنی علاقهمند یا دوستدار خرد هست. یک آدم هنگامی میتواند همدلی داشته باشد که بیش از آنکه علاقه داشته باشد نظر خودش را به دیگران بقبولاند، کنجاو باشد که نظر دیگران را بداند.
شنونده ی فعال هم مانند شاهد فعال بودن این ویژگی را دارد که ما وقتی به یک نفر گوش میکنیم از گفتههایش یادداشت برداریم و گفتههایش را با خودمان مرور کنیم و سرتیترهایش را دربیاوریم و همانطور که شما بهعنوان یک مصاحبهکننده وقتی که با یک نفر مصاحبه میکنید، بیشتر برایتان مهم است که نظرات او را انتقال بدهید تا اینکه وسط صحبتش بپرید یا مثلا مخالفت بکنید . شنوندهی فعال بودن یعنی یک نفر علاقهمند باشد که نقطهنظر دیگری را بشنود و برایش جالب باشد و کنجکاو باشد و بنابراین وقتی دیگری دارد صحبت میکند بهدنبال جواب نگردد؛ بلکه به دنبال یادگیری باشد. و فکر کند که سر یک کلاس درس کوتاهمدت مجانی نشسته که بتواند ذهن خودش و حافظهی خودش را گسترش بدهد. بنابراین در یک مشاهدهی فعال یا گوش کنندهی فعال بودن، ما قرار است که درواقع فرض کنیم راجع به این ماجرا هیچ نمیدانیم اما علاقهمند هستیم که بدانیم.
- ادامه دارد …
دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک