آلبوم روزگار

سراينده شعرهای بلورين

اول مهر ۱۳۲۵؛  ۷۶ سال پيش در چنين روزی حسين منزوی در زنجان زاده شد. 

سروده است: “كاری كه كرد تفرقه با ما تبر نكرد.”

پدر حسين منزوی آموزگار بود: «استخدام وزارت فرهنگ كه شد فرستادندش به روستا و شش سال طول كشيد تا ما به زنجان بازگشتيم.»

پدرش شاعر بود، اما به قول خودش شايد تأثير مادرش بر ذوق ادبی او به خاطر “قصه‌های زير كرسی” بيشتر بوده باشد.

دبيرستان را كه می‌گذراند، غزل می‌گفت و يک انجمن ادبی را اداره می‌كرد: «تا شعر بيايد در بزند و جا خوش كند، عشق ديگری داشتم: بسكتبال. عضو تيم آموزشگاه‌های زنجان شدم.»

۱۸ ساله بود كه به تهران رفت كه ادبيات و سپس جامعه‌شناسی بخواند، اما بيشتر وقتش به سرودن و نوشتن و شركت در انجمن‌های ادبی می‌گذشت: 

«هنوز ۱۹ سالم نبود كه به برنامه راديويی “بزم شاعران” رفتم و چند شعر خواندم:

مجوييد در من ز شادی نشانه

من و تا ابد اين غم جاودانه»

سپس در چند برنامه ديگر راديويی شركت كرد تا سرانجام به رادیو تلویزیون ملی ایران در آمد و خودش چند برنامه معرفی شاعران را اداره می‌كرد و برای خوانندگان بنام آن زمان مانند محمد نوری ترانه‌های ماندگار می‌ساخت:

«چی می‌شه غصه ما رو يه لحظه تنها بذاره؟

چی می‌شه اين قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟»

۲۵ ساله بود كه نخستين جُنگ شعرش “حنجره زخمی تغزل” چاپ شد:

«مرا نديده بگيريد و بگذريد از من

كه جز ملال نصيبی نمی‌بريد از من

عجب كه راه نفس بسته‌ايد بر من و باز

در انتظار نفس‌های ديگريد از من»

هرچه سروده‌های آيينی او به شعار و نوحه نزديک می‌شوند، ترانه‌های عاشقانه‌اش روان، نامتعارف و دلنشين‌اند و خواننده را با بهره‌گيری از اصطلاحات عاميانه‌ای كه با ظرافت وارد غزل فاخر شده‌اند، شگفت‌زده می‌كند:

«خزان به قيمت جان جار می‌زنيد اما

بهار را به پشيزی نمی‌خريد از من.»

۳۵ ساله بود كه پس از انقلاب ۵۷ ليسانس ادبيات گرفت و در مجله سروش (تماشای پيشين) نوشته‌های تحليلی منتشر كرد، اما كارهای دولتی را تاب نياورد و ديری نپاييد كه همه وقتش را صرف پژوهش و سرودن كرد.

از آثار ماندگار او ترجمه سروده “حيدربابايه سلام” شهريار به فارسی، “شهريار شاعر شيدايی و شيوايی” و چند جُنگ شعر مانند “از شوكران و شكر” و “به همين سادگی” است.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا