خود فروشی
دکتر احمد ایزدیتامه
در ادبیات عامه به زنانی که از راه غیر شرعی با مردان ارتباط جنسی برقرار می کنند، خودفروش گفته می شود.
اما به نظر می رسد که این گروه از زنان مصداق این کلمه نیستند، زیرا تنفروشی متفاوت از خودفروشی است.
“خود” معادل شخصیت است و شخصیت یک شخص شامل چیزهایی مانند باورها، ارزشها، هیجانات، منش، اعتقادات و جسم است که به او تعلق دارد.
هر تنفروشی، لزوماً خودفروش نیست. زیرا چه بسا زنان تنفروشی که بنا به مشکلات اقتصادی فقط تن خود را میفروشند و از درون این عمل را قبیح و ناپسند میدانند.
برخلاف تنفروشی که بیشتر به زنان اطلاق میشود، خودفروشان را بیشتر باید در بین مردان، خصوصاً مدیران، افراد اهل قلم، سیاستمداران و صاحبان قدرت جستجو کرد.
در انسانهای سالم بین سه عنصر شخصیت یعنی باورها، هیجانات و رفتار نوعی هماهنگی و همگرایی وجود دارد.
یعنی رفتارهای آنها ریشه در باورها و هیجانات درونیشان دارد.
شخص سالم زمانی که به چیزی باور ندارد، هیچگاه به منظور کسب منفعت، تن به انجام آن نخواهد داد.
برای مثال، نماینده مجلسی که باور دارد که طرحی یا لایحه ای به نفع ملت نیست، نسبت به آن احساس منفی دارد و به آن نیز رای مثبت نمی دهد.
اما، در افراد خودفروش، بین این سه عنصر شخصیت، نوعی گسست وجود دارد. آنها علیرغم این که رفتاری را در درون تایید نمی کنند، اما به خاطر به دست آوردن قدرت و ثروت و موقعیت، آن رفتار را انجام می دهند.
بنابراین، خودفروش در واقع “نماینده ” ای است که به منظور تقرب بیشتر به منبع قدرت و منفعتطلبی شخصی به لایحه ای رای میدهد که به آن باور ندارد.
خودفروش ، “وزیری” است که از ترس استیضاح و به خطر افتادن قدرتش، تن به سفارش غیرقانونی نماینده مجلس می دهد.
خودفروش، “پزشکی” است که برای کسب درآمد بیشتر، آگاهانه بیمار خود را مورد انواع و اقسام درمانهای بیمورد قرار می دهد.
خودفروش، “قاضی دادسرا و دادگاهی” است که با علم به بی گناهی متهم، به خاطر کسب قدرت و ارتقاء شغلی و خوشآمد رئیس و دادستان و رییس حفاظت و… و یا دریافت رشوه و زیرمیزی، رای به محکومیت
متهم می دهد یا بر خلاف حق رای به محکومیت یک طرف دعوا می دهد.
خودفروش، “رییس دانشگاهی” است که علیرغم باورها و احساسات درونی، تن به پذیرش مدیران سیاسی کشور از راههای غیر قانونی یا شبه قانونی به عنوان دانشجو یا عضویت هیئت علمی دهد.
خودفروش، “عالم دینی” است که در درون، یک عمل سیاسی را خلاف دین ارزیابی می کند، اما به خاطر به دست آوردن قدرت، آن را تایید می کند.
خودفروش، “کارمندی” است که بدون هیچ باور و اعتقادی به نماز، برای کسب یک رتبه شغلی بالاتر، هر روز ظهر در نمازخانه محل کار خود حضور می یابد.
هدف این نوشته به هیچ وجه موجه نشان دادن تنفروشی نیست، بلکه تاکید بر این نکته است که:
آسیبهای خودفروشی به مراتب بیشتر از تنفروشی است.
بسیاری از تنفروشان، فقط جسم خود را آن هم بنا به اجبار می فروشند، اما خودفروشان تمام شخصیت خود یعنی باورها، ارزشها، هیجانات و اعتقادات خود را برای به دست آوردن قدرت، ثروت و جایگاه شغلی بالاتر می فروشند.
دایره آسیبهای تنفروشی به هیچ وجه با خودفروشی قابل مقایسه نیست.
خودفروشی، فرآیندی است که در نهایت از یک سو به از هم پاشیدگی شخصیت فرد و از سوی دیگر به تخریب اقتصاد، فرهنگ و اخلاق منجر خواهد شد.
یکی از ریشههای اصلی فسادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در هر کشوری را باید در “خودفروشان” جستجو کرد.
ذکر این نکته ضروری است که در جامعه ای که خودفروشی فراوان است، ریشههای آن را نباید فقط در انگیزههای فردی شخص خودفروش جستجو کرد،