انتخاب سردبیر

قصه کهنه ی چرا ما ایرانی ها نمی توانیم ..

 

سرگذشتِ سیستم و تشکل در تاریخ ایران را شاید بتوان با این پنج واژه خلاصه کرد:
انشعاب، درگیری، انتقام، خصومت و حذف.

تداوم، ثبات، پایبندی وعاقبت خوش به ندرت در تشکل های اجتماعی، سیاسی و حتی تجاری-اقتصادی دیده می شود.

در مقابل، طی دو قرن گذشته، کشورها دو نوع تجربه در ایجادِ تشکل و سیستم سازی پشت سر گذاشته­‌اند.

در تجربۀ غربی، از آدام اسمیت (Adam Smith) تا یورگن هابرماس (Jürgen Habermas) تلاش کرده ­اند مبانی نظری انسجام، همکاری، تشکل، تحزب و رشد را نظریه پردازی کنند.
غرب، فراز و نشیب های فراوانی از جنگ و تقابل تا سندیکاهای کارگری فعال، تا انحصارِ شرکت های بزرگ و جهانی شدن را تجربه کرده است اما در فرآیند این سیر تاریخی، کانون تئوریک در «نظام سرمایه داری» بوده است.

موضوعِ سیستم سازی، ماهیتِ تشکل و جامعۀ عقلانی هم چنان موضوعی چالشی در راهروهای قدرت و دانشگاه های غرب است.

به موازاتِ تجربۀ غربی، تجربۀ ژاپن، چین، کرۀ جنوبی، ویتنام و به تدریج در کشورهایی مانند مالزی، اندونزی و اعضای دیگر آسه آن (ASEAN) قرار دارد.
شاید با اطمینان بتوان گفت که در جنوب و شرقِ آسیا «ضرورتی» برای کار سهمگین و تمام نشدنی نظریه پردازی غربی ها وجود نداشته است.

چینی ها، کره ای ها و ژاپنی ها شخصا در میان خود، سرمایۀ عظیم اجتماعی، سیستم، تشکل، انسجام، هرم و نظم مدنی را با تعلیمات بودا و کنفوسیوس داشته‌­اند.
سپس، سرمایه­‌داری بر این اسکلت فرهنگی بِنا و ساخته شده است.

سازماندهی اجتماعی و «نظم و سازمان پذیری شهروندان» در آسیا بسیار قابل توجه است که طی 4-3 دهه، زمینه سازِ صنعتی شدن این کشورها شد؛ پروژه ای که در غرب دو قرن به طول انجامید.

آیا می توان در جامعه ای غیر منسجم، بی نظم و سازمان نیافته صنعتی شد؟
مردمِ جنوب و شرق آسیا به شدت سیستم ­پذیر به معنای پذیرش و رعایتِ قواعد، رویه ها و قوانین هستند.
اگر مبانی سیستم پذیری، سازمان پذیری، نظم و هارمونی نبود آیا چین می توانست طی 25 سال به قدرتِ دوم اقتصادی جهان مبدل شود؟

گشایش فضای فعالیت برای بخش خصوصی در چین، نظریۀ میلتون فریدمن که ظهور بخش خصوصی ضرورتاً به دموکراسی ختم می شود را تا اندازۀ قابل توجهی ابطال کرد.

حتی این نویسنده از دانشگاهیان و سیاست مداران ژاپنی شنیده است که دموکراسی ژاپنی ریشه در اصلِ همکاری، هارمونی و اجماع سازی در کانون بودائیسم و شینتوئیسم (Shintoism) دارد تا لیبرالیسم اروپایی.

اگر جامعۀ چینی، سازمان پذیر، منظم و با انسجام و هارمونی نبود آیا دولت چین می توانست در 15 سال، 33000 کیلومتر قطار پر سرعت بسازد؟

در غرب، نظام سرمایه داری برای تحققِ اهداف خود به سیستم و سازماندهی و هارمونی نیاز داشت و با مشارکت حکومت (State) از طریق قانون گذاری و سیاست گذاری، میزانی از سیستم و قاعده‌­مندی را به وجود آورد.

در شرقِ آسیا، سیستم و انسجام به عنوان سرمایه اجتماعی از قبل وجود داشت و حکومت آن را «فعال و مدرن» کرد.
تجربۀ شرق و غرب نشان می دهد که سیستم سازی و تشکلِ با دوام که بنیان های رشد و توسعه هستند به تعاملِ دوگانۀ (Duality) حکومت-جامعه نیاز دارند :

حکومتی علاقمند به پیشرفت، بدون جامعه ای سازمان پذیر و سیستم پذیر، به عاقبتی قابل اتکا نمی­رسد

و جامعه ای علاقمند به پیشرفت بدون حکومتی مدبر و هدایت کننده به سر انجام توسعه یافتگی دست نمی یابد.

آلمان در سال 1945 با خاک یکسان شده بود. آلمان غربی بیست سال بعد در 1965 ، دومین اقتصادِ جهان بود.

سازمان پذیری و سیستم پذیری طی یک و نیم قرن در جامعۀ آلمانی ریشه دوانده بود. فرآیندهای صنعتی شدن در قرنِ نوزدهم، مدیریتِ کلان بیسمارک در اواخر قرن و پیشرفتِ قابلِ تاملِ اندیشۀ تجدد، بوروکراسی و مدنیت، زمینه های تاریخی و سرمایه های اجتماعی را از قبل فرآهم آورده بودند.

ژاپن نیز در سال 1945 یک کشور شکست خورده و ورشکسته بود اما طی سه دهه به اقتصادِ دوم جهان مبدل شد. هرچند منابع مالی آمریکا در هر دو کشور، نقشِ مهمی ایفا کرد ولی اگر حکومتی تحول خواه و جامعه ای سازمان پذیر وجود نداشت، عاقبت آن منابع مالی همان می شد که در عراق شد.

Bahman Nasiri, [2022-04-20 7:58 PM] [Forwarded from Bahman Nasiri] با این چارچوب، شاید مشکل تاریخی ایران در این دوگانگی نهفته باشد که

ـ نه یک دولت به معنای ایجاد کنندۀ یک سیستم با محوریتِ بخشِ خصوصی را داشته است
و نه جامعه ای شرقی با سرمایۀ اجتماعی سیستم پذیری و تمایل به انسجام و هارمونی.

🔸 آیا می شود هم زمان، یک دولت بد، منفی، ناکارآمد و خودکامه باشد ولی عامۀ جامعه، خوب، عالی، کارآمد و اهل مشارکت؟

🔸 آیا می شود دولتی، هیچ اندیشۀ متفاوتی را تحمل نکند ولی عامۀ جامعه با آغوشی باز در پی یادگیری طیفی از دیدگاه‌های متفاوت بلکه متناقض باشد؟
🔸 آیا می شود دولتی، قانون گریزی و قاعده گریزی کند ولی آحادِ جامعه، به شدت اهلِ قاعده، رویه، قانون گرایی، رعایتِ تقدم، رعایت خطوط عابر پیاده و مقررات باشند؟

🔸 آیا می شود دولت تک نفره باشد ولی جامعه، متشکل، سازمان یافته، رقابتی و افراد آن اهلِ رعایت اصول و حمایت از یکدیگر و پایبند قانون، رشد و آزادی خواهی باشند؟

🔸 آیا می شود دولتی برای خود پول، سرمایه و امکانات با هر روشی جمع کند ولی عامۀ جامعه مقید به حلال و حرام، قانونمند، متمایل به توزیع ثروت و قانع باشند؟

🔸 آیا می شود دولت به تخصص اعتقاد نداشته باشد ولی آحادِ یک جامعه هر وقت با موضوعی نا آشنا رو به رو شوند به دنبالِ پرسش، تحقیق، جستجو، مهارت، علم و دانش ولو اینکه تا چین بروند باشند؟

این پرسش ها صرفاً نوعی کنجکاوی تئوریک هستند.
.
لیبرالیسم در غرب، سیستم و نظام اجتماعی به پا کرد و دولت و حکومت را نیز قاعده‌­مند و قانون­‌مند کرد.

سرمایه داری در خاور میانه در بخش محدودی از حاکمیت، فضای تنفسی پیدا کرد (Parasite Capitalism) و فرصت ساختار سازی را با سیستم سازی و سازمان سازی اجتماعی پیدا نکرد.

با این کمبودها، برای تغییر، رشد و توسعه ، در کشورهای خاورمیانه نیروی محرکه مسئولی ندارد:

🔻 نه اراده و تشکلِ نظام سرمایه داری وجود دارد (آلمان/انگلستان/آمریکا)؛

🔻 نه ارادۀ حکومت/دولت/حاکمیت (ژاپن/چین/سنگاپور)؛

🔻 نه سازماندهی و تشکل جامعه به صورت تاریخی (کرۀ جنوبی/ژاپن)؛

🔻 نه زمینۀ اجماع سازی مدرن میان ارکان جامعه و حاکمیت مانند ارتش، بخش خصوصی، کلیسا (و یا نهاد دین)، سندیکاهای کارگری و جامعه مدنی (برزیل/شیلی/مکزیک/آرژانتین).

عمومِ ویژگی های مثبت توسعه یافتگی در سایۀ سیستم سازی امکان پذیر است که با بین‌­المللی شدن حتی منسجم تر و دقیق تر می شوند.
وقتی سیستم ساخته شود، افرادِ توانا رشد می کنند چون هم تخصص و مهارت دارند و هم اعتماد به نفس، علاقه به کار، زحمت کشیدن، رقابت و نوآوری.
وقتی سیستم نباشد، اتحادیۀ افرادِ ضعیف شکل می گیرد و در نهایت فقر و جهل با هم رفیق می شوند.
چون توانایی نیست، تملق، چاپلوسی و سوء استفاده از امکانات دولتی مبنای رشد و قدرت می شوند.
وقتی اقتصاد یک کشور بین المللی شود، پی‌آمد های تعیین کننده ای نیز برای سیاست آن دارد زیرا که شفافیت اقتصادی مقدم و زمینه ساز شفافیت سیاسی است.

چرا در ایران تَفَرُّد (فرد گرایی منفی) در افراد موج می زند و بسیاری مستغرق در منافع و مصالح شخصی هستند؟ چون برای رشد نیاز به سیستم ندارند و صرفاً با شبکه­‌ای از ارتباطات می توانند به عمومِ اهداف خود برسند.
تفرد در ایران ریشه های بسیار قدیمی و تاریخی دارد و در ساختارِ سیستم پادشاهی نهفته است.
وقتی پادشاه قبلۀ عالم می شود همه از کودکی می آموزند که خود را به افراد و نه به سیستم، مقررات و رویه ها وفق دهند..
در دنیای هوش مصنوعی و تکنولوژی امروز که دانش فرا گیر وجود دارد و عموم افراد می خواهند از نردبان رشد بالا بروند واقعا نمی‌­توان بدون سیستم، مدیریت و حکمرانی کرد و روش های گذشته را در جهان امروز به کار برد.

شاید بتوان گفت که هم چنان موضوع پیشرفت ایران در گروی حل و فصل معضلات نظری و فلسفی میان سنت و مدرنیته است. اگر اندیشه ها تغییر نیابند، اوضاع ما هم طبعاً متحول نمی شود.

در عین حال، دانش و استعداد ایرانی ها به آن ها کمک خواهد کرد تا در سایۀ سیستم سازی و ساختار سازی کشور را سریع رشد دهند هرچند به نظر می رسد ایران آخرین کشوری باشد که به کاروان بین المللی شدن بپیوندد.

به نظر می رسد مهم ترین موضوع در برابر ما ایرانی ها این است که: چگونه یک سیستم (وبه خصوص یک سیستم اقتصادی) بسازیم؟

در باطن این سوال، سوال مهمتری در انتظار ماست:
چگونه بین المللی بشویم تا معقول، قاعده مند، رقابتی و دانش محور عمل کنیم؟

امروز کرۀ جنوبی در صدرِ رقابتی ترین کشورهای جهان با بالایِ یک و نیم تریلیون دلار تولیدِ ناخالص داخلی قرار دارد.
رقابتی شدن یک سیستم، باعث پایداری آن نیز می شود.

چطور می شود که شرکت آلمانی زیمنس 174سال (October 1, 1847)
و حزب دموکرات آمریکا 193سال (January 8, 1828) قدمت دارند؟

محمود سریع القلم

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا