انتخاب سردبیر

«ریشۀ ثبات آمریکا کجاست؟»

جنجال انتخابات آمریکا تمام شد و باز طبق معمول رخدادی بزرگ پیش آمد و کسی پرسش اصلی را مطرح نکرد. هر کس از این نمد کلاهی برای اندیشۀ سیاسی خود ساخت: آمریکاستیزان وعدۀ فروپاشی آمریکا را دست‌یافتنی‌تر دیدند، دموکرات‌ها به سازوکارهای دموکراتیک آمریکا بالیدند، ترامپیست‌ها «در آتش احساس اجحاف‌دیدگی خود» دمیدند. لیبرال‌ها و چپ‌های اروپایی فرصت کردند کلیشه‌های قدیمی را طوطی‎وار با سوادی سیاسی در حد دیپلمه‌های رشتۀ مکانیک تکرار کنند. رسانه‌های بزرگ اثبات کردند بسیار چندش‌آورتر از آن چیزی‌اند که منتقدان رسانه تصور می‌کنند و پیامرسان‌های نوظهور هم کوشیدند از قافلۀ چندش‌آوران عقب نیفتند، تا حدی که توییتر مانند کرگدنی رفتار کرد که هنگام قضای حاجت با دمش پِهِن را در آسمان پخش می‌کند و فکر می‌کند چه شیرین‌کاری جذابی انجام می‌دهد. دموکرات‌نماها با چماق پوپولیسم روز سیاسی‌شان را شب کردند تا فردا پوپولیست‌تر از هر پوپولیستی علیه پوپولیسم شعار دهند و راست‌ها هم فرصت کردند به هر کس از زیر پنجره‌شان رد می‌شد ناسزا بگویند.

حالا گرد و خاک خوابیده است، هر کسی به خانه‌اش رفته و آرامش برقرار شده است (فقط نانسی پلوسی مانده که هنوز هر شب قبل از خواب وِردی می‌خواند و سوزنی به عورت عروسک ترامپ می‌کوبد، بلکه روزی ترامپ استیضاح شود.) اما پرسش اساسی و اصلی را هیچ‌کس نپرسید: ثبات سیاسی آمریکا از کجا می‌آید؟ چرا وقتی جامعۀ آمریکا چنین دوقطبی و پرتنش می‌شود و نامنتظره‌ترین رخدادها پیش می‌آید، باز همه‌چیز با کم‌ترین هزینه سر جای اولش باز می‌گردد؟

پاسخ این‌که ثبات آمریکا از کجا می‌آید مفصل است و من تنها دلیل اصلی را توضیح می‌دهم. آمریکا در این مورد سرتاپا مدیون اصول دیرینۀ لیبرال است. سنت دولتداری لیبرال مانع فروپاشی سیاسی آمریکا می‌شود. اما دقیقاً باید بگویم منظورم از «سنت لیبرال» چیست (منظورم سازوکار دموکراتیک نیست). جادوی تثبیت‌کنندۀ آمریکا این است که آنجا اصول لیبرال دولتداری چنان نهادینه است که اجازه نمی‌دهد تنش سیاسی به حد انفجار برسد. شعار اصلی و اساسی لیبرالیسم همواره این بوده است که دولت (حکومت) تا حد امکان باید «کوچک» باشد. ریشۀ ثبات سیاسی آمریکا نیز دقیقاً در کوچک بودن حاکمیت و دولتش نهفته است.

دولت می‌تواند چنان بزرگ شود که به هشت‌پایی ـــ چه‌بسا هشتادپایی ــ غول‌پیکر تبدیل شود که بازوهایش تمام زندگی خصوصی و عمومی شهروندان را گرفته باشد. از اقتصاد تا فرهنگ، از رسانه تا خردترین سیاستگذاری‌ها. دولت هر چه بزرگ‌تر باشد، تأثیرگذاری آن بر زندگی شهروندان بیشتر است. دولت بزرگ همه‌جا هست: در اقتصاد، در فرهنگ، در جامعه… جایی نیست که دست دولت در آن نباشد.

لیبرالیسم همواره کوشیده است دولت را تا حد امکان کوچک کند، آن‌قدر کوچک که دولت به «گزمه» یا «پاسبان شب» بدل شود. لیبرالیسم می‌کوشد دست دولت را از اقتصاد و سایر شئون زندگی کوتاه کند. نتیجۀ این می‌شود که جامعه (یا همان جامعۀ مدنی) تا حد زیادی به شکل خودسازمانده پیش می‌رود و دامنۀ اختیارات دولت چنان ناچیز می‌شود که تغییر دولت‌ها تأثیر ناچیزی بر زندگی مردم می‌گذارد. نکتۀ اساسی همین است: خانی می‌آید و خانی می‌رود، اما در زندگی مردم آب از آب تکان نمی‌خورد (دست‎کم در زندگی مردم توفان نمی‌شود). این از مزایای «دولت کوچک» است و افتخار این کشف بزرگ را باید به نام لیبرال‌ها نوشت؛ گرچه مخالفان این کشف، دولت کوچک را ریشۀ بی‌عدالتی‌های اجتماعی دانسته‌اند و ایدئولوژی‌های بزرگ قرن بیستم (سوسیالیسم و فاشیسم) را برای از میان برداشتن دولت کوچک ساختند (بگذریم که این دعوا مثنوی هزار من است…).

بنابراین وقتی دولت کوچک باشد و دامنۀ اختیاراتش ناچیز باشد، وقتی بودن این حزب یا آن حزب تأثیر ناچیزی بر زندگی بگذارد، تنش هم به مرحلۀ خشاب و خون و باروت نمی‌رسد. زیرا گسترۀ عمدۀ زندگی مردم بیرون از دایرۀ دخالت دولت است و آدم‌ها زمانی واکنش رادیکال و بی‌شفقت نشان می‌دهند که حس کنند مسئله مرگ و زندگی است.

دو دلیل عمدۀ دیگر برای ثبات آمریکا وجود دارد: یکی نظام فدرال و تقسیم اختیارات میان دولت مرکزی و ایالتی و دیگری نظام دوحزبی. این دو مورد بحث مفصل می‌طلبد و بماند برای نوشتاری دیگر. اما ریشۀ اصلی همان «دولت کوچک» است.

وقتی انتخابات آمریکا برگزار می‌شد به شوخی می‌گفتم امیدوارم آمریکایی‌ها با رعایت مصالح مردم ایران رأی دهند، چون این‌که چه کسی رئیس‌جمهور آمریکا باشد توفیر چندانی برای مردم آمریکا ندارد، اما روی زندگی ما ایرانی‌ها بسیار تأثیرگذار است. دلیل این تناقض کوچکی دولت آمریکا و بزرگی دولت ماست.

مهدی تدینی – تاریخ‌اندیشی

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا