بازاریابی

آموزش های پول و سرمایه از میمون‌ها

 

تصمیم‌های میمون‌هایی که در رابطه با امور مالی مورد آزمایش قرار می‌گیرند، شبیه تصمیم‌هایی است که انسان‌ها اتخاذ می‌کنند.

 

به گزارش بی‌بی‌سی: در جزیره‌ای در نزدیکی سواحل پورتوریکو آزمایش شگفت‌انگیزی روی میمون‌ها انجام گرفته است. نتایج این آزمایش می‌تواند دانش ما از اقتصاد رفتاری و روان‌شناسی ریسک را افزایش دهد و برای بحران‌های مالی دوره‌ای اقتصاد بشری توضیحی ارائه دهد.

در این آزمایش شش میمون کاپوچین شرکت داشتند که هر کدام به نام یکی از شخصیت‌های فیلم‌های جیمز باند نام‌گذاری شده بودند.

محققان به این میمون‌ها یاد داده بودند که ژتون‌های فلزی کوچکی را با غذا مبادله کنند. برای آن‌ها بازار کوچکی ایجاد شده بود که مجریان این آزمایش در آن غذاهای مختلف را به قیمت‌ها مختلف عرضه می‌کردند.

لوری سانتوز، استاد علوم شناختی و روان‌شناسی در دانشگاه ییل، یکی از افرادی بود که با این میمون‌ها معامله می‌کرد. او می‌گوید: «ما با این روش می‌توانستیم به این پرسش پاسخ دهیم که آیا میمون‌ها به چیزهایی مثل قیمت توجه می‌کنند؟ آیا هدف آن‌ها افزایش قدرت خرید ژتون‌هایشان است؟

او در ادامه می‌گوید: «ما متوجه شدیم که این میمون‌ها بدون آموزش خاصی از کسانی خرید می‌کردند که غذای ارزانتر می‌فروختند. اگر در ازای یک ژتون دو برابر غذا می‌گرفتند، بیشتر از آن شخص خرید می‌کردند.»

 

این میمون‌ها در عین حال ویژگی‌های انسانی دیگری هم نظیر فرصت‌طلبی از خود بروز می‌دادند. مثلا سعی می‌کردند وقتی حواس مجریان آزمایش پرت بود ژتون‌های روی زمین را کش بروند. شکی نیست که این نوعی مسخره‌بازی بوده است. با این اوصاف نشانه چیز دیگری هم بود؛ این‌که میمون‌ها برای ژتون‌ها ارزش قائل بودند.

 

با این حال رفتاری که می‌تواند آموزه‌های جالبی برای انسان‌ها داشته باشد برخورد میمون‌ها با مساله ریسک بود.

محققان تصمیم گرفتند تا عنصر انتخاب را هم وارد آزمایش کنند. میمون‌ها می‌توانستند از بین دو نفر با یکی وارد مبادله شوند. یکی از آن دو نفر در ازای یک ژتون دو تکه غذا به آن‌ها می‌داد که در این مورد خاص انگور بود. این گزینه هیچ خطری نداشت و میمون‌ها با انتخابش چیزی از دست نمی‌دادند.

 

اما نفر دیگر در ازای یک ژتون یا یک حبه انگور به آن‌ها می‌داد یا سه حبه انگور. ریسک این مبادله بیشتر بود چون که در نیمی از مواقع یک انگور عاید میمون‌ها می‌شد و در نیمی دیگر سه انگور.

 

بگذارید این مساله را با معیارهای انسانی بررسی کنیم: شما حق انتخاب دارید. می‌توانید ۲۰۰۰ دلار تضمینی کسب کنید، یا ۵۰ درصد شانس داشته باشید که ۱۰۰۰ دلار کسب کنید و ۵۰ درصد هم ۳۰۰۰ دلار. کدام گزینه را انتخاب می‌کنید؟

بیشتر مردم گزینه بی‌خطر را انتخاب می‌کنند و ۲۰۰۰ دلار را می‌گیرند. میمون‌ها هم همین کار را می‌کنند. تا این‌جا همه چیز عادی است. هر چه باشد میمون‌ها نزدیکترین اقوام انسان هستند. ما تاریخچه تکاملی مشترکی با آن‌ها داریم. با این حال وقتی آزمایش به گونه‌ای تغییر داده شد تا میمون‌ها همان انتخاب‌ها را از نقطه آغازین متفاوتی داشته باشند، اتفاق شگفت‌انگیزی افتاد.

خانم لوری سانتوز می‌گوید: «میمون‌ها وارد بازار می‌شوند و به نظر می‌رسد که هر دو فروشنده سه حبه انگور در دست دارند. در این‌جا مغز میمون احتمالا دارد فکر می‌کند که شاید بتواند سه حبه انگور بگیرد. تکلیف یکی از فروشنده‌ها مشخص است و همیشه یک کار می‌کند. او سه حبه انگور در دست دارد، ولی اگر میمونی با او وارد معامله شود یک ژتون می‌گیرد و تنها دو حبه انگور به او می‌دهد. یعنی ضرر این معامله تضمین شده است. ضررش کم است ولی قطعی است. فروشنده دیگر اما ریسکی است. او همیشه دو ژتون از میمون‌ها می‌گیرد. اما بعضی وقت‌ها هر سه حبه انگور را به آن‌ها می‌دهد و بعضی وقت‌ها هم تنها یک حبه انگور.»

 

بگذارید دوباره با معیارهای انسانی با این مساله روبه‌رو شویم: شما ۳۰۰۰ دلار دارید و باید انتخاب کنید. یا قطعا ۱۰۰۰ دلار از دست می‌دهید و ۲۰۰۰ دلار برایتان می‌ماند، یا قمار می‌کنید. اگر قمار کنید نیمی از مواقع ۲۰۰۰ دلار می‌بازید و تنها ۱۰۰۰ دلار برایتان می‌ماند. اما نیمی از مواقع هم هیچی نمی‌بازید. کدام گزینه را انتخاب می‌کنید؟

 

بیشتر مردم خطر می‌کنند و دست به قمار می‌زنند. جالب این که میمون‌ها هم همین کار را می‌کنند. ترس از باخت چنان زیاد است که آن‌ها خطر باخت بزرگتری را به جان می‌خرند تا بلکه چیزی نبازند.

شما شاید انتظار داشته باشید که مردم وقتی بازار بورس سقوط می‌کند یا قیمت مسکن پایین می‌آید محتاطتر عمل کنند. اما در واقعیت ریسک بیشتری می‌کنند. مردم سهامی را که ارزشش دارد سقوط می‌کنند نگه می‌دارند تا بلکه قیمتش دوباره بالا برود. دلیلش هم این است که ما نمی‌توانیم کمتر شدن دارایی‌هایمان را تحمل کنیم. این یعنی زیان‌گریزی.

با این اوصاف، اگر زیان‌گریزی یک ویژگی لاینفک انسان‌ها است، چگونه می‌توانیم با آن روبه‌رو شویم.

 

دکتر سانتوز می‌گوید بعضی وقت‌ها بهتر است که با استفاده از روش‌های هوشمندانه مردم را به سمت رفتاری هل دهیم که خلاف غرایز ویرانگرشان است. پس‌انداز مثال خوبی است.

 

او می‌گوید: «خیلی‌ها علاقه ‌دارند پس‌انداز کنند، اما بیرون کشیدن پول از حساب جاری و گذاشتنش در حساب پس‌انداز می‌تواند حسی مانند ضرر ایجاد کند. محققان برای خنثی کردن این حس برنامه‌ای طراحی کرده‌اند که این حس را در نظر می‌گیرد و پس‌اندازهای شما را از افزایش درآمدهایی برمی‌دارد که در آینده قرار است نصیب شما شود. برای همین هیچ وقت فکر نمی‌کنید که ضرر کرده‌اید.» اقتصاددانانی مثل ریچارد تالر و شلومو بنارتزی برنامه‌ایی برای این کار ترتیب داده‌اند تا کارمندها را به سمت پس‌انداز بیشتر برای دوران بازنشستگی هل دهند. این برنامه چهار مرحله دارد.

ابتدا کارمندها را تشویق می‌کنند تا از مدت‌ها پیش از شروع برنامه عضو آن شوند تا با پیامدهای مالی فوری روبه‌رو نشوند. بعد این‌که تا زمانی که حقوقشان افزایش پیدا نکرده هیچ مبلغی بابت حقوق بازنشستگی آن‌ها کم نمی‌شود. برای همین کارمند حس نمی‌کند که چیزی از حقوق فعلی‌اش کم شده است. مبالغی که برای بازنشستگی پس‌انداز می‌شود به مرور و با هر افزایش حقوق بیشتر می‌شود تا این‌که حساب پس‌انداز کارمند به سطحی برسد که از پیش تعیین شده است. و آخر این‌که کارمندها می‌توانند هر موقع که بخواهند از این برنامه خارج شوند. این مرحله آخر بر این اساس طراحی شده است که انسان‌ها معمولا علاقه زیادی به تغییر ندارند. به زبان دیگر هیچ کاری نکردن آسانتر از کاری کردن است.

 

تصمیماتی که انسان‌ها در رابطه با پول می‌گیرند در اغلب موارد غیرمنطقی به نظر می‌رسد و ممکن است باعث ایجاد حباب‌های قیمتی و سقوط بازار شود. بعضی وقت‌ها تصمیمات بدی می‌گیریم که به هیچ عنوان عقلانی به نظر نمی‌رسند.

 

پس شاید چیزی که آزمایش‌های دکتر سانتوز و اقتصاد میمونی نشان می‌دهند این است که حذف بعضی از خرده عادت‌های تکاملی سختتر از آن است که فکر می‌کنیم.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا